معنی شکسته‌بند

مترادف و متضاد زبان فارسی

شکسته‌بند

آروبند، ارتوپد


جابر

بیدادگر، جبار، زورگو، ستمگر، ظالم، قهار، شکسته‌بند،
(متضاد) عادل، دادگر

حل جدول

شکسته‌بند

اروبند

جابر

فرهنگ عمید

خسته بند

پارچه، نوار، و مرهمی که بر روی زخم و جراحت می‌بندند،
(اسم، صفت) شکسته‌بند،


شکسته بندی

بستن عضوی که استخوانش شکسته با تخته و باند،
(اسم) شغل و عمل شکسته‌بند،


جابر

گردنکش، ستمکار،
[قدیمی] کسی که عضو شکسته را جا می‌اندازد و معالجه می‌کند، شکسته‌بند،
[قدیمی] جبران‌کننده،


جبیره

(فقه) نوعی وضو یا غسل که در آن هرگاه عضوی از بدن زخمی شده و روی آن را بسته باشند و باز کردن آن هنگام وضو یا غسل زیان و صدمه داشته باشد می‌توان به همان حالت که هست وضو گرفت یا غسل کرد، به‌طوری‌که آب به آن نرسد،
(پزشکی) [قدیمی] تخته‌های نازک و نوارهایی که شکسته‌بند روی عضوی که استخوانش شکسته باشد می‌بندد، آتل،

معادل ابجد

شکسته‌بند

841

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری