معادل ابجد
شکسته در معادل ابجد
شکسته
- 785
حل جدول
شکسته در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
شکسته در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
خرد، ریز، گسسته، مکسر، منکسر، پیر، ضعیف، ناتوان،
(متضاد) سالم. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
شکسته در فرهنگ معین
- (ص مف. ) خرد شده، مغلوب شده، آسیب دیده، خراب شده، پیر شده، (اِ. ) سست، بی بنیه، نوعی خط که در آن بیشتر حروف متصل نوشته می شود. [خوانش: (ش کَ تِ)]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
شکسته در لغت نامه دهخدا
-
شکسته. [ش ِ ک َ ت َ / ت ِ] (ن مف / نف) مکسور و خردشده. (ناظم الاطباء). خرد. (آنندراج). منکسر. مکسور. کسیر. (منتهی الارب). نعت مفعولی از شکستن در معنی متعدی آن. (یادداشت مؤلف). صاحب آنندراج در توضیح شکسته و فرق آن با خرد مینویسد: شکسته وقتی اطلاق میشود که آن شی ٔ قطعه های کلان کلان شده باشد بخلاف خرد وقتی اطلاق شود که مانند دقیق باریک شود یا مانند سورمه سوده شود. (از آنندراج):
شکسته دری دید پهن و دراز
بیامد خداوند و بردش نماز. توضیح بیشتر ...
- شکسته. [ش ِ ک َ ت َ / ت ِ] (اِخ) قلعه ای بوده در قدیم در حوالی قلعه ٔ اصطخر فارس. (از نزههالقلوب ج 3 ص 120 و 132). قلعه ٔ شکسته ای است در نزدیکی تخت جمشید. (جغرافیای غرب ایران ص 131). نام قلعه ای قدیم. (ناظم الاطباء). نام قلعه ای بنام کرده ٔ جمشید: و سه قلعه ساخت در میان شهر [جمشید] و آنرا سه گنبدان نام نهاد یکی قلعه ٔ اصطخر ودوم قلعه ٔ شکسته و سوم قلعه ٔ شکنوان. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 32). و سه قلعه یکی قلعه ٔ اصطخر دوم قلعه ٔ شکسته. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
شکسته در فرهنگ عمید
-
[مقابلِ درست] خرد شده، قطعهقطعه شده،
(صفت فاعلی) [مجاز] ویژگی کسی که بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد،
[مجاز] آزرده، ناراحت، غمگین،
(اسم) (هنر) در خوشنویسی، یکی از خطهای فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی میباشد و در نامهنگاریها به کار میرفته است،
(اسم) (موسیقی) گوشهای در آواز بیات تُرک از ملحقات دستگاه ماهور،
[قدیمی، مجاز] شرمگین، خجل،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
شکسته در فارسی به انگلیسی
- Broken, Busted, Cursive
فارسی به ترکی
شکسته در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
شکسته در فارسی به عربی
- تعرج، مکسور
فرهنگ فارسی هوشیار
شکسته در فرهنگ فارسی هوشیار
- منکسر، مکسور شدن و از هم جدا شدن و خرد شدن، خرد شده، نقیص درست. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
شکسته در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
شکسته در فارسی به آلمانی
- Gebrochen, Kaputt, Zerbrochen, Im zickzack (laufen etc. ), Zickzack (m), Zickzack. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید