معنی شکافتن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) چاک دادن، پاره کردن، شکستن، (مص ل.) پاره شدن، شق شدن. [خوانش: (ش تَ) [په.]]
فرهنگ عمید
چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن،
(مصدر لازم) شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن،
حل جدول
نبش
مترادف و متضاد زبان فارسی
بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن
فارسی به انگلیسی
Cleave, Cut, Incise, Rupture, Split, Wedge, Penetrate, Pierce, Rend, Rift, Rip, Slash
فارسی به عربی
اثقب، انشقاق، انفلاق، تمزق، شریحه، شق، فتحه، کسر
فرهنگ فارسی هوشیار
مضراب، زخمه، شکفه، چوبی که بدان ساز نوازند
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Bruch (m)
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
851