معنی شهر گمشده و باستانی مصر

حل جدول

شهر گمشده و باستانی مصر

ممفیس


شهر گمشده دیگر مصر

تانیس


شهر گمشده و باستانی آمریکا

میزاورده


شهر مصر

اسکندریه

اسوان

اسیوط

قنا


شهر گمشده کشورمان

شهر سوخته


پایتخت باستانی مصر

منف: (۳۱۰۰ پ.م - ۲۱۸۰ پ.م) نخستین پایتخت مصر
اهناسیا: (۲۱۸۰ پ.م - ۲۰۶۰ پ.م)
تبس، تیب یا طیبه:(۲۰۶۰ پ.م - ۱۷۸۵ پ.م) بار اول پایتختی
اواریس:(۱۷۸۵ پ.م - ۱۵۸۰ پ.م)
تبس: (۱۵۸۰ پ.م - ۱۰۸۵ پ.م) بار دوم پایتختی
تنیس:(۱۰۸۵ پ.م - ۹۴۵ پ.م)
نبته: (۹۴۵ پ.م - ۶۳۳ پ.م)
صالحجر:(۶۳۳ پ.م - ۳۳۲ پ.م)
اسکندریه:(۳۳۲ پ.م - ۶۴۱ بعد از میلاد)
فُسطاط: (۶۴۱ ب.م - ۷۵۰ ب.م) بار اول پایتختی
عسکر: (۷۵۰ - ۸۶۸ ب.م)
قطائع: (۸۶۸ - ۹۰۵ ب.م)
فسطاط (۹۰۵ - ۹۶۹ ب.م) بار دوم پایتختی
قاهره: (۹۶۹ ب.م - تا امروز) پایتخت کنونی


مسجد باستانی مصر

مسجد الازهر

مسجدالازهر


شهر و سد مصر

اسوان

لغت نامه دهخدا

گمشده

گمشده. [گ ُ ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) مفقود. فقید. یاوه. یافه. هرزه. خله. گم گشته. (یادداشت مؤلف). ضالَّه. (دهار) (منتهی الارب). ضال َّ. (ترجمان القرآن):
ای گمشده و خیره و سرگشته کسایی
گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال.
کسایی.
هر سر که کند قصد که تا سر بکشد زو
سر گمشده بیند چو کشد دست به سر بر.
سنایی.
تو عمر گمشده ٔ من به بوسه باز آور
که بخت گمشده ٔ من زمانه بازآورد.
خاقانی.
دل گمشده ام کجا ندانم
جای دل گمشده تو دانی.
خاقانی.
گم شد آن گنج جوانی که بسی کم کم داشت
از پی گمشده تاوان به خراسان یابم.
خاقانی (دیوان ص 296).
ای گمشده آهوی ختایی
هم ز آبخور ختات جویم.
خاقانی.
چون گمشده دید هم ترازو
گه دست گزید و گاه بازو.
نظامی.
من گمشده ام مرا مجوئید
با گمشدگان سخن مگوئید.
نظامی.
بخشایش الهی گمشده ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت. (گلستان سعدی).
- گمشده بخت، بدبخت. بی بخت:
ایاگمشده بخت و بیچارگان
همه زار و غمخوار و آوارگان.
فردوسی.
ز گرگین سخن رفت با شهریار
از آن گمشده بخت بدروزگار.
فردوسی.
که ای گمشده بخت از آزادگان
که گم باد گودرز گشوادگان.
فردوسی.
- گمشده ٔ لب دریا، کنایه از کسی که شناوری و آب ورزی نداند و در آب غرق شود. (برهان):
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد.
حافظ.
- گمشده نام، بی نام. کسی که نام او محو شده و از بین رفته است:
یکی گمشده نام فرشیدورد
چه در بزمگاه و چه اندر نبرد.
فردوسی.


مصر

مصر. [م ِ](اِخ) نام قسمت قدیم پایتخت مصرکه پس از احداث قاهره ٔ معزیه در 358 هَ. ق. توسط جوهر سردار المعزلدین اﷲ در شمال یا شمال شرقی آن، به شهر جدید یعنی قاهره پیوسته شد و اینک به مجموعه ٔ شهر قدیم و جدید قاهره گفته می شود. خرابه های ممفیس، پایتخت قدیم مصر در دوران فراعنه، در دو فرسنگی جنوب قاهره است.(از سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 285 حواشی و تعلیقات): از آنجا [اسکندریه] میوه ٔ بسیار به مصر آورند به کشتی.(سفرنامه ص 70). و از مصر تا قیروان صدوپنجاه فرسنگ باشد.(سفرنامه ص 71). چون از جانب شام به مصر روند اول به شهر قاهره رسند چه مصر جنوبی است.(سفرنامه ص 74). میوه و خواربار شهر [تنیس] از رستاق مصر برند.(سفرنامه ص 66). صفت شهر مصر و ولایتش، آب نیل از میان جنوب و مغرب می آیدو به مصر می گذرد و به دریای روم می رود... این آب ازولایت نوبه می گذرد و به مصر می آید.(سفرنامه ص 68).
هست آسیه به زهد و زلیخا به ملک از آنک
تسلیم مصر و قاهره بر قهرمان اوست.
خاقانی.
با وجود چنین دو حجت شرع
ری و خوی کوفه دان و مصر شمار.
خاقانی.
مصر و بغداد است شروان تا در او
هم زبیده هم زلیخا دیده ام.
خاقانی.
روزی از این مصر زلیخاپناه
یوسفیی کرد برون شد ز چاه.
نظامی.
- مصرالقدیمه، محله ٔ قدیم واقع میان جامع عمرو ساحل راست نیل.(یادداشت مؤلف).

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

شهر گمشده و باستانی مصر

1734

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری