معنی شهری در نپال

لغت نامه دهخدا

نپال

نپال. [ن ِ] (اِخ) کشوری است در قاره ٔ آسیا، در دامنه ٔ جنوبی سلسله جبال هیمالیا و در فاصله ٔ مرزی چین و هندوستان واقع و محدوداست از طرف شمال به تبت و از مشرق و جنوب و مغرب به هندوستان، دره های حاصل خیز هیمالیا در این کشور واقعاست. منابع طبیعی نپال گذشته از جنگل های فراوان، معادن فلزات و سنگ کوارتز است و صادرات عمده ٔ آن برنج و غلات و چای و محصولات دامی و گندم، واردات آن انواع پارچه و شکر و نمک و مصنوعات فلزی است. مملکت نپال 140 کیلومتر مربع وسعت و 9388000 نفر جمعیت دارد. مردم آن آئین بودائی دارند، حکومت آن مشروطه ٔ سلطنتی و واحد پولش روپیه ٔ نپالی است. قرن ها دروازه های این خطه به روی جهان خارج بسته بود و مردم نپال رابطه و تماسی با ملت های دیگر نداشتند، اما در قرن اخیر با ایجاد خطوط هوائی و زمینی، مردم این مملکت از طریق هندوستان با ممالک دیگر آشنا شدند. کشور نپال بطور طبیعی به چندین ناحیه ٔ کوهستانی و طوایف بومی منقسم است. حکومت این سرزمین در سالهای گذشته در دست قبایل و طوایف متنفذ بود و به سال 1951 م. حکومت مرکزی در آنجاقدرت یافت و به سال 1959 نپال صاحب قانون اساسی و بر طبق آن دارای حکومت مشروطه ٔ سلطنتی و مجلس قانونگذاری شد. (از لاروس) (کتاب سال کیهان شماره ٔ 1 و 2).


شهری

شهری. [ش َ] (اِخ) قریه ای است دوفرسنگی کمتر جنوبی کاکی به فارس. (فارسنامه ٔ ناصری).

شهری. [ش َ] (ص نسبی) منسوب به شهر عربی، که ماه باشد. (از یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء).

شهری. [ش َ] (ص نسبی) منسوب به شهر. شهرنشین. شهرگان. مدنی. ساکن شهر. مقابل روستائی. حضری. بلدی:
زبردست شد مردم ِ زیردست
به کین مرد شهری به زین برنشست.
فردوسی.
طوطی بحدیث و قصه اندرشد
با مردم روستایی و شهری.
منوچهری.
حاکم درخورد شهریان باید
نیکو نبودفرشته در گلخن.
ناصرخسرو.
گر شاه توئی ببخش و مستان
چیز از شهری و روستائی.
ناصرخسرو.
از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست
کاروانی را و شهری را ز قطمیر و نقیر.
سوزنی.
مسکن شهری ز تو ویرانه شد
خرمن دهقان ز تو بیدانه شد.
نظامی.
وگر شهریان را رسانی گزند
در شهر بر روی دشمن ببند.
سعدی.
-همشهری، کسی که با دیگری از یک شهر باشد. رجوع به ماده ٔ همشهری شود.
|| کشوری.مقابل سپاهی (در پیش قدما). غیرنظامی. در برابر لشکری. غیرسپاهی. سیویل. (یادداشت مؤلف):
سپاهی و شهری بکردار کوه
سراسر بجنگ اندرون همگروه.
فردوسی.
بدانست شهری وهم لشکری
کز آن کار شور آید و داوری.
فردوسی.
سپاهی و شهری همه جنگجوی
بدرگاه شاهان نهادند روی.
فردوسی.
کنون در پیش شهری و سپاهی
ز من خواهد نمودن بیگناهی.
(ویس و رامین).
چو چاره نبد شهری و لشکری
گرفتند زنهار و خواهشگری.
اسدی.
همه مصریان شهری و لشکری
پذیره شدندش به نیک اختری.
نظامی.
شهری و لشکری ز جان بستوه
همه آواره گشته کوه به کوه.
نظامی.
|| نوعی از سرود و خوانندگی بزبان پهلوی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گویندگیی است بزبان پهلوی که رامندی نیز گویند. (رشیدی). نوعی از سرود که بزبان پهلوی باشد. (غیاث). || چون در پشت پاکت این کلمه نویسند خطاب به غلام پست است و مراد اینکه این نامه متعلق به شهر است نه خارج از شهر. || حاضر. مقابل مسافر. (یادداشت مؤلف):
وقف رشیدی را بر باد داد
داد بهر شهری و هر رهگذر.
سوزنی.
|| مقابل غریب. کسی که در شهر زادگاه خود بسر برد و در آن بیگانه نباشد:
جان تو غریبست و تنت شهری ازینست
از محنت شهریت غریب تو به آزار.
ناصرخسرو.
|| (اِ) قسمی خربزه ٔ نرم و شیرین با صورتی گرد یا دراز شبیه گرمک و طالبی. قسمی خربزه به نرمی گرمک لکن مانند خربزه درازاندام. قسمی خربزه از نوع پست. (یادداشت مؤلف). قسمی خربزه ٔ زودرس.

حل جدول

شهری در نپال

بیراتنگر


نپال

کشور اورست

سرزمین اورست


پایتخت نپال

کاتماندو


بام نپال

قله اورست


مرکز نپال

کاتماندو


رودی در نپال

سونکوسی


پایتخت کشور نپال

کاتماندو

فرهنگ فارسی هوشیار

نپال

فرانسوی انجیر هندی، گل تافتونی (اسم) یکی ازگونه های کاکتوس است که بنام گل تافتونی نیزموسوم است وقرمزدانه ازآن تغذیه میکند.

واژه پیشنهادی

گویش مازندرانی

نپال کیو

از مراتع روستای گرجی محله ی بهشهر

معادل ابجد

شهری در نپال

802

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری