معنی شهرت و اشتهار
حل جدول
معروفیت
اشتهار
آوازه، سرشناسی، شهرت، ناموری، معروفیت
نامآوری
نام آوری
شهرت
نام آوری، اشتهار، داله، آوازه
فرهنگ فارسی آزاد
اِشْتِهار، شهرت یافتن، آشکار شدن، شهرت، ناموری،
لغت نامه دهخدا
اشتهار. [اِ ت ِ] (ع مص) آشکارا کردن و آشکارا شدن. یقال: اشتهره فاشتهر. (منتهی الارب). لازم و متعدی است. گویند فلان را فضیلتی است که مردم آنرا شهرت داده اند. و هم گویند: فلان به فضل مشهور شده است. (از اقرب الموارد). در فارسی به معانی شهرت و ناموری و معروفیت بکار می رود.
اشتهار یافتن
اشتهار یافتن. [اِ ت ِ ت َ] (مص مرکب) شهرت یافتن. مشهور شدن.
شهرت
شهرت. [ش ُ رَ] (از ع، اِمص، اِ) آوازه. صیت. اشتهار. نامبرداری. بلندآوازگی. معروفیت. نام آوری. (یادداشت مؤلف). اشتهار. (از ناظم الاطباء): شهرت آفت است و همه آن خواهند و خمول راحت است و همه از آن گریزند. (کیمیای سعادت). رجوع به شهره شود.
- شهرت افکندن، آوازه دردادن. معروف کردن.
- شهرت بی اصل، معروفیت بی اساس.
- شهرت پرست، شهرت پرستنده. آنکه خواهان شهرت و معروفیت است.
- شهرت پرستی،آوازه پرستی.
- شهرت پیدا کردن، مشهور شدن. معروفیت یافتن.
- شهرت جو؛ جوینده ٔ شهرت.
- شهرت جویی، شهرت طلبی. جستن معروفیت. در پی ناموری وآوازه شدن بودن.
- شهرت دادن، اشاعه دادن. انتشار دادن. شایع کردن.
- شهرت داشتن، داشتن معروفیت. نامبردار بودن. ناموری. معروف بودن: در صناعت علم طب شهرتی داشت. (کلیله و دمنه).
- شهرت طلب، آوازه جو. شهرت جو.
- شهرت طلبی، شهرت جویی.
- شهرت کردن، شایع شدن و مشهور گردیدن. (ناظم الاطباء).
- || نیکنام گشتن و یا بدنام و رسوا شدن. (ناظم الاطباء).
- شهرت گزین، که آوازه شدن گزیند. تلاش کننده ٔ نیکنامی. (ناظم الاطباء).
- شهرت یافتن، نیکنام شدن. (ناظم الاطباء).
|| افتخار. نازش: مگر شهرت است که... (در تداول عامه). (یادداشت مؤلف).
- امثال:
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
؟
|| خبر فاحش و شایع. || هر چیزی از خوبی و یا بدی که همه کس آنرا دانسته باشد. نیکنامی یا بدنامی. (ناظم الاطباء). || آشکارا شدن. آشکار کردن، و با لفظ شدن و کردن مستعمل است. (آنندراج).
فرهنگ معین
(مص ل.) معروف گردیدن، (اِمص.) شهرت،
فرهنگ عمید
شهرت یافتن، مشهور بودن، نامبردار شدن، ناموری،
فرهنگ فارسی هوشیار
شهرت یافتن، ناموری
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
شمعه، صیه
معادل ابجد
1818