معنی شهربراز
لغت نامه دهخدا
شهربراز. [ش َ ب َ] (اِخ) شهروراز. (فرهنگ فارسی معین). نام او فرخان. فرمانده ایرانی که در زمان خسرو پرویز باروم جنگید و مصر را در سال 616 م. تسخیر کرد. (یادداشت مؤلف). رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 109، 102، 104 و سبک شناسی بهار ج 1 ص 155 و شهر وراز شود.
بسفرخ
بسفرخ. [] (اِخ) یکی از بزرگان و محافظان شهربراز، هنگام بیماری، که به دستور بوران دخترکسری اپرویز بر وی گماشته شده بود. رجوع به فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 109 چ نیکلسون، 1339 هَ. ق. کمبریج.
گراز
گراز. [گ ُ] (اِخ) در بعضی ابیات شاهنامه آمده و مقصود شهر براز است. رجوع به شهربراز و مجمل التواریخ حاشیه ٔ ص 83 شود:
چو این نامه آمد بسوی گراز
پراندیشه شد مهتر دیرساز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2897).
به قیصر بسی کرد پوزش گراز
به کوشش نیامد ز دامش فراز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ایضاً).
ساسان
ساسان. (اِخ) ابن فشافشاه بن جوهر شهریار فارس بن ساسان بن بهمن. مؤلف فارسنامه (ابن بلخی) نام وی را در سلسله ٔ نسب بیست و پنجمین پادشاه ساسانی که بعد از شهربراز (بسال 629 م.) بر تخت نشست آورده و نسب او چنین است: خرهان بن ارسلان بن باینجوربن مازبدبن لنموربن دبیرفدبن اوتکدسب بن ویونجهان بن تالجاترب بن انوش بن ساسان بن فشافشاه بن جوهر شهریار فارس بن بهمن الملک. (فارسنامه چ تهران ص 20 و چ اروپا ص 25).
حل جدول
فرمانده بزرگ ارتش ایران در زمان خسروپرویز
فرمانده بزرگ ارتش ایران در زمان خسرو پرویز
فرمانده ارتش خسرو پرویز
شهربراز
فرمانده بزرگ ارتش خسروپرویز
شهربراز
فرمانده بزرگ ارتش ایران در زمان خسروپرویز
شهربراز
فرمانده بزرگ ارتش ایران در زمان خسرو پرویز
شهربراز
سردار بزرگ زمان خسرو پرویز
شهربراز
فرمانده ارتش خسروپرویز
شهربراز
فرمانده بزرگ ارتش خسرو پرویز
شهربراز
واژه پیشنهادی
اطلاعات عمومی
معادل ابجد
715