معنی شنیده
لغت نامه دهخدا
شنیده. [ش َ / ش ِ دَ / دِ] (ن مف) مسموع شده. (ناظم الاطباء). شنفته. مطلبی که به گوش رسیده باشد. شنوده. مسموع. (فرهنگ فارسی معین):
ورا دید و بستود و بردش نماز
شنیده همی گفت با او براز.
فردوسی.
شنیده یکایک به هرمز بگفت
دل شاه با رای بد گشت جفت.
فردوسی.
شنیده سخنها فرامش مکن
که تاج است بر تخت دانش سخن.
فردوسی.
مکن باور سخنهای شنیده
شنیده کی بود مانند دیده.
ناصرخسرو.
آواز رود و بربط و نای و سرود و چنگ
وین طنطنه که میشنوی هم شنیده گیر.
سعدی.
- بحق چیزهای نشنیده. رجوع به ترکیب «بحق چیزهای نشنفته » ذیل شنفته شود.
- دشنام شنیده، کسی که دشنام شنود. آنکه به وی در حضور دشنام دهند:
با دست بلورین توپنجه نتوان کرد
رفتیم دعاکرده و دشنام شنیده.
سعدی.
|| کسی که استماع کرده باشد. (ناظم الاطباء).
دشنام شنیده
دشنام شنیده. [دُش َ / ش ِ دَ / دِ] (ن مف مرکب) که ناسزا شنیده باشد.آنکه مورد ناسزا قرار گیرد. فحش خورده:
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعا کرده و دشنام شنیده.
سعدی.
فرهنگ فارسی هوشیار
حل جدول
واژه پیشنهادی
ضرب المثل فارسی
از ضرب المثل های شیرین فارسی
فرهنگ فارسی آزاد
مَسمُوع، شنیده شده، شنیده، قبول شده،
معادل ابجد
369