معنی شح

لغت نامه دهخدا

شح

شح. [ش َ / ش ِ / ش ُح ح] (ع اِمص) زفتی. (منتهی الارب). بخل. (اقرب الموارد). بخیلی. (مهذب الاسماء). || آزمندی. (منتهی الارب). حرص. و در صحاح به معنی حرص توأم با بخل آمده است. (از اقرب الموارد). بخل با حرص. (زمخشری):
تو ز شح و بخل خواهی وز دها
تا ببندی پور ما را بر گدا.
مولوی.

شح. [ش َ / ش ِ / ش ُح ح] (ع مص) زفتی کردن. (از منتهی الارب). بخل ورزیدن. (از اقرب الموارد). بخیلی کردن. (ترجمان القرآن جرجانی) (دهار). بخیل و حریص شدن. (المصادر زوزنی). || آزمندی نمودن. (از منتهی الارب). حرص ورزیدن. (از اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی آزاد

شح-شح

شُحّ-شَحّ، بُخل- امْساک- حرص

فرهنگ معین

شح

(شُ حّ) [ع.] (مص ل.) بُخل، بُخل ورزیدن.

فرهنگ عمید

شح

بخیل شدن، بخل، زفتی،

بخیل،

حل جدول

شح

بخیل

خسیس


آزمندی

شح


بخل و حسد

شح


بخیل

شح


بخیل و ممسک

زَفت، شح

شح


ممسک

شح

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

شح

308

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری