معنی شتابان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
شتابنده، کسی که باشتاب حرکت کند،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بهسرعت، بهشتاب، تند، سریعاً، عجول،
(متضاد) بهکندی
فارسی به انگلیسی
Expeditious, Galloping, Hurried, Tearing
فارسی به عربی
بعجاله، عاجل
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) شتابنده آن که با شتاب و سرعت حرکت کند یا کاری انجام دهد، بعجله بشتاب: شتابان به سوی شهر حرکت کرد.
معادل ابجد
754