معادل ابجد
شبه در معادل ابجد
شبه
- 307
حل جدول
شبه در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
شبه در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند،
(متضاد) ضد
فرهنگ معین
شبه در فرهنگ معین
- (شَ بَ یا بِ) [معر. ] (اِ. ) نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است که در نتیجه تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی نسبتاً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهر - سازی مصرف می شود. توضیح بیشتر ...
- (ش) [ع.] (اِ.) مثل، مانند. ج. اشباه.
- (شَ بَ) [ع.] (اِمص.) مشابهت.
لغت نامه دهخدا
شبه در لغت نامه دهخدا
- شبه. [ش َ ب َ / ب ِ] (ص نسبی) منسوب به شب. (فرهنگ فارسی معین). || در ترکیب با عدد آید و معنی تعداد شبها دهد: ماه دوشبه. ماه سه شبه. (فرهنگ فارسی معین). توضیح بیشتر ...
- شبه. [ش َ ب َ / ب ِ] (اِ) شوه. شبق. معربش سبج. سنگی باشد سیاه و براق و در نرمی و سبکی همچو کاه ربا است و آن دو بابت میشود یکی آن است که از دشت قبچاق آورند و آن آبی است که به مرور ایام بسته میشود و دیگری کانی باشد که از گیلان آورند. طبیعت آن سرد و خشک است. گویند هر که با خود دارد از چشم زخم و سوختن آتش ایمن گردد و اگر بر سر بیاویزند درد سر را ساکن سازد و اگر نور چشم کسی سفید باشد و در چشم او خیالها و چیزی مانند ابر پدید آید و چشم خیرگی کند، آیینه ای از آن سازند و پیش چشم بدارند، چشم راقوت تمام بخشد و آن مرض را زایل کند و منع نزول آب نیز از چشم کند و با میلی که از آن بسازند سرمه کشیدن یا همان میل را بی سرمه در چشم کشیدن روشنایی چشم را زیاد کند و قوت باصره دهد و چون او را در آتش نهند مانند هیزم بسوزد و بوی نفت کند. توضیح بیشتر ...
- شبه. [ش َ ب َه ْ] (ع اِ) نوعی از درخت بزرگ. (از منتهی الارب). ج، اشباه. (منتهی الارب). درختی شبیه به مورد. (ناظم الاطباء). سیاه تلو. (فرهنگ فارسی معین). || گیاهی است خاردار که شکوفه ٔ سرخ رنگ دارد و دانه ای مانند شهدانه. (منتهی الارب). گیاه خارداری است که گلی لطیف و سرخ رنگ و دانه ای چون شاهدانه دارد. (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
-
شبه. [ش َ ب َه ْ] (ع اِ) مس زرد. (از اقرب الموارد).
- کوز شبه، کوزه ٔ برنجین. (منتهی الارب): عنده اوانی الشَبَه و الشِبه، نزد اوهست ظرفهای برنجین. (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
- شبه. [ش ُ ب َه ْ] (ع اِ) ج ِ شبهه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
- شبه. [ش ُ ب ُه ْ] (ع اِ) هر درخت بزرگ خاردار. (از اقرب الموارد). || (ص) گفته شده است که به معنی گیاه خوردنی است که دارای برگی چون برگ نخل باشد. (از اقرب الموارد). || (ص) گفته شده است که به معنی خوشبوی از گیاهان است. (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
-
شبه. [ش ِب ْه ْ] (ع ص، اِ) مانند. مثل. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، مَشابه و مَشابیه (برخلاف قیاس چون محاسن و مذاکیر). (منتهی الارب). ج، اشباه. (از اقرب الموارد):
تا نبود چون همای فرخ کرکس
همچو نباشد به شبه باز خشین، پند.
فرخی.
خویشتن را بر شبه رسولی به لشکرگاه دارا برد. (تاریخ بیهقی ص 90 چ ادیب).
خصم خواهدکه شبه او گردد
شبه عیسی کجا رود بر دار.
خاقانی.
بگرد نقطه ٔ عالم سپهر دایره وار
ندیده شبه تو چندانکه میکند دوران. توضیح بیشتر ...
-
شبه. [ش َ ب َه ْ] (ع ص، اِ) مثل. مانند. ج، مَشابه و اشباه و مَشابیه (برخلاف قیاس). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب): و بینهما شبه، یعنی هر دو مانندند. (منتهی الارب). رجوع به شِبْه ْ شود.
- وجه شبه، چیزی که مایه و اصل تشبیه شیی ٔ به دیگری باشد، در تشبیه چهار چیز ضروری است یعنی هر تشبیه چهار رکن دارد: مشبه، مشبه به، وجه شبه و ادات تشبیه مثلاً در مثال «دندانی چون مروارید»: دندان مشبه ومروارید مشبه به، وجه شبه سپیدی دندان و ادات شبه «چون » است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
شبه در فرهنگ عمید
- سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه: شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی: ۳/۳۰۳)،. توضیح بیشتر ...
-
مثل، مانند،
* شبهجزیره: (جغرافیا) قطعۀ وسیعی از خاک که از یک طرف متصل به خشکی و باقی آن میان دریا باشد، مانند جزیره،
* شبهجمله: (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که معنی جمله را برساند، مانندِ آفرین، هان، زنهار، کاش،
* شبهفلز: (شیمی) [منسوخ] عنصری که برخی از مشخصات فلز و برخی از مشخصات غیر فلز را دارد، مانند ارسنیک و آنتیمون، فلزنما،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
شبه در فارسی به انگلیسی
- Oid _, Quasi
گویش مازندرانی
شبه در گویش مازندرانی
- شبیه – مانند – نظیر
فرهنگ فارسی هوشیار
شبه در فرهنگ فارسی هوشیار
- مثل و مانند، جمع مشابه، شبهات - جمع شبهه
فارسی به ایتالیایی
شبه در فارسی به ایتالیایی
- spettro
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید