معنی شایسته
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
سزاوار، محترم. [خوانش: (یِ تِ) (ص.)]
فرهنگ عمید
شایان، درخور، لایق، سزاوار،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیتدار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا،
(متضاد) ناشایسته
فارسی به انگلیسی
Admirable, Appropriate, Befitting, Competent, Congruous, Decent, Deserving, Feasible, Felicitous, Fit, Fitting, Happy, Right, Likely, Meritorious, Proper, Qualified, Qualifier, Seemly, Suitable, Worthy
فارسی به عربی
جدیر، جوهری، جید، صحیح، کافی، لائق، مناسب، موهل، نوبه، یصبح
نام های ایرانی
دخترانه، سزاوار، لایق، سزاوار، لایق و درخور
فرهنگ فارسی هوشیار
لایق، سزاوار، زیبنده، خلیق
فرهنگ پهلوی
با ارزش، سزاوار
فارسی به آلمانی
Angebracht, Eigen, Geeignet, Geeignet [adjective], Ordentlich, Passend, Qualifiziert [adjective], Anmessen, Anpassen, Artig, Ausstatten, Brav, Gut, Sitzen, Tauglich
واژه پیشنهادی
روا
معادل ابجد
776