معادل ابجد
شان در معادل ابجد
شان
- 351
حل جدول
شان در حل جدول
- کندو، مقام و منزلت
- کندو
- مقام و منزلت
- خانه زنبور
- منزلت
- کندو، مقام، منزلت
مترادف و متضاد زبان فارسی
شان در مترادف و متضاد زبان فارسی
- ارج، جاه، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدر، کبریا، مرتبه، مقام، منزلت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
شان در فرهنگ معین
- (اِ. ) خانه زنبور عسل، (ضم. ) ضمیر متصل در دو حالت مفعولی «گفتشان »، اضافی «قلمشان ». [خوانش: (مَ یا مِ) (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
شان در لغت نامه دهخدا
- شان. (اِ) خانه ٔ زنبور که در آن شهد بود و آن را شانه و کواره و لانه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری). خانه ٔ زنبور عسل است و آن را شانه و کواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). خانه ٔ زنبور عسل را گویند که در آن عسل باشد. (برهان قاطع). خانه ای که زنبور عسل سازد و شهد در آن کند. (فرهنگ رشیدی) (سراج اللغات). عبارت از خانه ٔ زنبور عسل است. در فارسی خانه ٔ زنبوران که در آن عسل باشد. (غیاث اللغات بنقل از فرهنگ سروری). خانه ٔ زنبور عسل. توضیح بیشتر ...
- شان. (اِ) جامه ٔ سفید بود که از هندوستان می آرند. (تحفه الاحباب اوبهی). جامه ای باشد سفید که از دیار هندوستان بیاورند. (فرهنگ جهانگیری). نوعی از پارچه ٔ سفید است که از هندوستان آرند. (برهان قاطع). جامه ٔ سپید که از هند آرند. (فرهنگ رشیدی). نوعی از پارچه ٔ سفید. (غیاث اللغات). جامه ٔ سفید که از هند آرند. (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). یک نوع لباس هندی است. (اشتنگاس). || برگ گل ظریفی که در عید نوروز بیکدیگر هدیه دهند. توضیح بیشتر ...
-
شان. (از ع، اِ) مأخوذ از شأن عربی. بجای باره استعمال شود چنانگه گویند: این در شان آن منزل است. (ازشرفنامه ٔ منیری). گاهی بجای لفظ حق هم گفته میشود چنانکه گویند این آیه در شان او نازل شده است یعنی درحق او. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (از مؤید الفضلاء) (آنندراج). حق و باره. (فرهنگ نظام):
ای آنکه در صحیفه ٔ حسن آیتی شدی
گویی کز ایزد آمده در شان کیستی.
خاقانی.
بخدائی که فرستاداز عرش
آیت عاطفه در شان اسد.
خاقانی. توضیح بیشتر ...
- شان. (پسوند) چون: باشان. برخشان. بدخشان. جیشان. خبوشان. خرشان. مشان. خیشان. دیشان. کوشان. کاشان. قاشان. (یادداشت مؤلف). توضیح بیشتر ...
- شان. (ضمیر) مرکب است از: «ش » به اضافه ٔ«ان » پسوند جمع» نظیر: مان، تان. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). از الفاظ ضمیر متصل شخصی سوم شخص جمع در حالت مفعولی و اضافه است. || مخفف ایشان هم هست که ضمیر جمع غایب باشد. (برهان قاطع). مخفف ایشان که جمع غایب است. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). ضمیر جمع غایب است بمعنی آنهاو ایشان و واحدش «ش » مثل: گفتمش. گاهی به اول لفظ شان «ای » و «او» ملحق کنند «ایشان » و «اوشان » میشود اما معنی همان ضمیر غایب جمع است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
شان در فرهنگ عمید
-
کار،
حال،
ارزش، اهمیت،
قدر، مرتبه، شوکت،
-
ایشان، آنها: زمینشان، کتابشان،
آنها را، ایشان را: خوردمشان، دیدمشان،
به آنها: گفتمشان،. توضیح بیشتر ...
- شٲن
- خانۀ زنبور عسل، کندو،
فرهنگ واژههای فارسی سره
شان در فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به انگلیسی
شان در فارسی به انگلیسی
- Case, Condition, Dignity, Estate, Hive, Place, Rank, Stature, Status, Step. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی
شان در فارسی به عربی
- اهمیه، حم، رتبه، عظمه، کرامه
گویش مازندرانی
شان در گویش مازندرانی
- موم عسل
فرهنگ فارسی هوشیار
شان در فرهنگ فارسی هوشیار
- کار و حال، خوی طبیعی، امر بزرگ و مهم
فارسی به آلمانی
شان در فارسی به آلمانی
- Ihr, Ihre, Parade (f), Prunk (m)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه