معنی شاعر همدانی
لغت نامه دهخدا
شاعر همدانی. [ع ِ رِ هََ م َ] (اِخ) شهرت الهی شاعر که در قصبه ٔ اسدآباد نزدیک شهر همدان تولد یافته و بسال 1057 هَ. ق. درگذشته است. رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص 102 و ج 2 ص 285 و الهی شود.
همدانی
همدانی. [هََ م َ] (اِخ) بدیعالزمان، نگارنده ٔ معروف مقامات. رجوع به بدیعالزمان احمد شود.
همدانی. [هََ م َ] (ص نسبی) منسوب به شهر همدان. (یادداشت مؤلف).
همدانی. [هََ م َ] (اِخ) حسن بن احمد، مکنی به ابوالعلاء. رجوع به ابوالعلاء حسن بن احمد شود.
همدانی. [هََ م َ] (اِخ) محمدبن عبدالملک، مکنی به ابوالحسن. مورخ و عالم فرائض بود. در 521 هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی).
حبیب همدانی
حبیب همدانی. [ح َ ب ِهََ م َ] (اِخ) رجوع به حبیب بن نعمان همدانی شود.
رشید همدانی
رشید همدانی. [رَ دِ هََ م َ] (اِخ) خواجه رشیدالدین فضل اﷲ همدانی. رجوع به رشیدالدین (فضل اﷲبن...) شود.
حسین همدانی
حسین همدانی. [ح ُ س َ ن ِ هََ م َ] (اِخ) رجوع به حسین قلی همدانی شود.
علامه همدانی
علامه همدانی. [ع َل ْ لا م َ هََ م َ] (اِخ) احمدبن حسین، مشهور به بدیعالزمان همدانی. رجوع به احمدبن حسین بن بحیی شود.
علی همدانی
علی همدانی. [ع َ ی ِ هََ م َ] (اِخ) ابن حسن بن محمد همدانی مسعودی. مشهور به ابن شهاب. رجوع به علی مسعودی شود.
علی همدانی. [ع َ ی ِ هََ م َ] (اِخ) ابن حسن همدانی. مشهور به ابن فاکهی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی فاکهی شود.
علی همدانی. [ع َ ی ِ هََم َ] (اِخ) ابن ابی بکربن خلیفه ٔ همدانی حسینی یمانی شافعی. مشهور به ابن ازرق و ملقب به موفق الدین و نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی ازرق شود.
علینقی همدانی
علینقی همدانی. [ع َ ن َ ی ِ هََ م َ] (اِخ) ابن احمدعلی خان همدانی. متخلص به ایجاد. رجوع به علینقی ایجاد شود.
روحی همدانی
روحی همدانی. [ی ِ هََ م َ] (اِخ) شاعر عهد شاه عباس اول. وی شاه را هجو کرد و به امر او زبانش را بریدند. این بیت از اوست:
بروی او نگرستن ز ما نمی آید
من این دو دیده برای گریستن دارم.
(از صبح گلشن ص 184).
رجوع به الذریعه ذیل دیوان روحی همدانی و فرهنگ سخنوران شود.
حل جدول
باباطاهر
معادل ابجد
681