معنی شارع

لغت نامه دهخدا

شارع

شارع. [رِ] (اِخ) کوهی است از کوههای دهناء. ذوالرمه و متمم بن نویره (در مرثیه ٔبرادرش مالک) از آن یاد کرده اند. (معجم البلدان).

شارع. [رِ] (ع ص، اِ) خانه ای که در آن بسوی راه نافذ باشد. (منتهی الارب). بیت شارع، ای قائم علی الطریق النافذ الذی یسلکه جمیعالناس. (اقرب الموارد). ج، شوارع. (اقرب الموارد). || شاه راه. (مهذب الاسماء). راه بزرگ. (دهار) (منتهی الارب). طریق. (اقرب الموارد). ج، شوارع: تأکیدی رفت که از راههای شارع احتراز واجب بیند. (کلیله و دمنه).
آن صدر جهانی تو که در شارع تعظیم
همراه دوم گشت حدوث تو قدم را.
انوری.
روباه گفت: آورده اند که روباهی در شارع راهی ماهیی دید. (سندبادنامه ص 47). او را بر شارع غرقه ٔ خون بگذاشتند و کشته انگاشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 52).
چنگ در صلب و رحمها در زدی
تا که شارع را بگیری از بدی
چون بگیری شه رهی که ذوالجلال
برگشاده ست از برای انتسال.
(مثنوی چ نیکلسن دفتر 4 ابیات 2447- 2446).
|| خیابان. رجوع به الحلل السندسیه و شارع عام شود. || پیداکننده ٔ راه بزرگ. (منتهی الارب). پیداکننده ٔ راه دین. (یادداشت مؤلف). و رجوع به السامی فی الاسامی، الباب الرابع فی شرایع الاسلام. (شرع) شود. صاحب شرع. (آنندراج). صاحب شرع که تعلیم دین به مردم کند. (ناظم الاطباء). عالم ربانی و دانای ادب آموز. (منتهی الارب). العالم الربانی العامل المعلم. (اقرب الموارد). مقنن. آئین گر. صادع. (یادداشت مؤلف): فاصدع بما تؤمر. (قرآن 94/15). || هر قریب. (منتهی الارب). کل قریب. (اقرب الموارد). || ستاره ای که قریب غروب است. (منتهی الارب). الشوارع من النجوم. الدانیه من المغیب. ج، شوارع. (اقرب الموارد). || شتر به آب درآینده. (منتهی الارب). ابل شرع و شروع، ای داخله فی الماء. شُرَّع و شُروع. (اقرب الموارد). || ماهی سر دروا دارنده. (منتهی الارب): حیتان شرع، ای رافعه رؤوسها و ظاهره علی وجه الماء. ج، شُرَّع. (اقرب الموارد). || (اِخ) لقب حضرت خاتم الانبیاء صلوات اﷲ علیه: و ان قال ذلک بسبب ان الشارع صلوات اﷲ علیه نهی عن ذلک و الشرع یفسد المنطق و لیس للمنطق ان یفسد الشرع بل الشرع یفسده. (تتمه ٔ صوان الحکمه چ لاهور ص 67). و رجوع به شارع مقدس شود.


شارع الغامش

شارع الغامش. [رِ عُل ْ م ِ] (اِخ) نام یکی از شوارع بغداد. (معجم البلدان).

فارسی به انگلیسی

شارع‌

Lawgiver

حل جدول

شارع

واضح شریعت

خیابان

واضع شریعت

فارسی به عربی

شارع

محامی

عربی به فارسی

شارع

خیابان , کوچه , خیابانی , جاده , مسیر

فرهنگ فارسی آزاد

شارع

شارِع، قانون گذار- خدا- پیغمبر (جمع: شُرَّع، شُرُوع)

فارسی به آلمانی

شارع

Advokat (m), Jurist (m), Rechtsanwalt (m)

فرهنگ معین

شارع

(رِ) [ع.] (اِفا.) آورنده دین.

(~.) [ع.] (اِ.) راه، خیابان.

فرهنگ عمید

شارع

[جمع: شَوارِع] راه بزرگ، شاه‌راه، راه راست، خیابان،
(صفت) صاحب شرع، راهنما،
* شارع‌ عام: راه و کوچه‌ای که همه‌کس از آن عبور کنند،
* شارع‌ مقدس: پیغمبر اسلام،

مترادف و متضاد زبان فارسی

شارع

خیابان، شاهراه، گذرگاه، معبر

فرهنگ فارسی هوشیار

شارع

طریق، راه بزرگ، راهنما

معادل ابجد

شارع

571

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری