معنی شاخابه
لغت نامه دهخدا
شاخابه. [ب َ / ب ِ] (اِ مرکب) شاخ آبه شهرود. خلیج. (شعوری). جویی و نهری باشد که از رود بزرگ و دریا جدا شود و آن را به تازی خلیج گویند. (فرهنگ جهانگیری). جوی کوچکی را گویند که از رودخانه ای بزرگ یا رودخانه ای که از دریا جدا میشود جدا شده باشد و آن را به عربی خلیج میگویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). خلیج یعنی قطعه ای از دریا که در خشکی داخل شده باشد. (ناظم الاطباء). خلیج کوچک. (فرهنگ نظام). شرم. (ج، شروم). (منتهی الارب).
فارسی به انگلیسی
Bay, Branch, Cove, Firth, Inlet, Loch
فرهنگ معین
جوی کوچکی که از رود یا دریا جدا گردد، خلیج. [خوانش: (بِ یا بَ) (اِمر.)]
فرهنگ عمید
نهر، جوی کوچکی که از رودخانه یا دریا جدا شود،
(زمینشناسی) خلیج،
فرهنگ فارسی هوشیار
جوی کوچکی که از رود یا دریا جدا گردد، خلیج.
حل جدول
خلیج
شاخابه ، غب
خلیج
شاخابه، غب
خلیج
شاخابه در جغرافیا
خلیج
شاخابه رود موراى استرالیا
دارلینگ
شاخابه اى از رودخانه موراى
رود دارلینگ
شاخابه باریکی در ساحل دریا یا رود
آبنای
فارسی به عربی
بحیره، فتحه
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
909