معنی سیماب

سیماب
معادل ابجد

سیماب در معادل ابجد

سیماب
  • 113
حل جدول

سیماب در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

سیماب در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

سیماب در فرهنگ معین

لغت نامه دهخدا

سیماب در لغت نامه دهخدا

  • سیماب. (اِ مرکب) جیوه را گویند و معرب آن زیبق باشد و جزو اعظم اکسیر است، بلکه روح اکسیر و روح جمیع اجساد است. (برهان). چون مرکب اعتبار کنند معنی آب سیم باشد. (فرهنگ رشیدی). جیوه. زیبق. ژیوه. ابک. آبق. آب. بنده. عبد. پرنده. طیار. فرار. گریزنده. نافند. جوهر. روح. روحانی. زاوق. زاووق. ستاره. سحاب. نور. عطار. غبیط. غیان. لبن. لجلاج. فرموم. تیر. ابوالارواح. ام الاجساد. ظل الذهب. حی الماء. عین الحیون. (یادداشت بخط مؤلف). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سیماب در فرهنگ عمید

  • جیوه

    * سیماب آتشین: [قدیمی، مجاز] خورشید،
فارسی به انگلیسی

سیماب در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

سیماب در فارسی به عربی

تعبیر خواب

سیماب در تعبیر خواب

  • اگر بیند در معدن سیماب شد و سیماب برگرفت، دلیل که زنش به کاری بد افتد. اگر بیند سیماب خورد، دلیل رنج و زیان باشد، اگر بیند در چشمه سیماب غرق شد، دلیل که زنان بر وی جادوئی کنند. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

سیماب در فرهنگ فارسی هوشیار

  • جیوه زنبیق. یا سیماب آتش (آتشین) . خورشید. یا سیماب آتشین سر. خورشید. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه