معنی سیستماتیک
فرهنگ معین
(~.) [فر.] (ص.) دارای ساختار و ن ظام، نظام مند.
حل جدول
روشمند
روشمند و دارای روالی مشخص
سیستماتیک
نظام مند
سیستماتیک
نظاممند
سیستماتیک
روشمند
سیستماتیک
مترادف و متضاد زبان فارسی
روشمند، سامانمند، قاعدهمند، نظاممند، مدون، منسجم،
(متضاد) نامنسجم
فارسی به انگلیسی
Systematically
فرهنگ فارسی هوشیار
فرانسوی روشیک، دهنادیک، آماجیک
واژه پیشنهادی
سامان مند
انگلیسی به فارسی
سیستماتیک
سیستماتیک
systematic difference
تفاوت سیستماتیک
systematic design
طرح سیستماتیک
systematic error
خطای سیستماتیک
خطای سیستماتیک
معادل ابجد
1001