معنی سیرابی

لغت نامه دهخدا

سیرابی

سیرابی. (اِ مرکب) شکنبه. بزرگترین قسمت معده ٔ نشخوارکنندگان. سیرآبی.


سیرابی فروش

سیرابی فروش. [ف ُ] (نف مرکب) شکنبه فروش. کیپافروش.

فارسی به انگلیسی

فرهنگ عمید

سیرابی

خوراک آبدار مانند آبگوشت که از شکمبه و شیردان گوسفند درست می‌کنند،
شکمبه،

سیری از آب،
[مجاز] طراوت و آبداری،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سیرابی

شکنبه، شکمبه، سیراب

فرهنگ معین

سیرابی

(اِ.) شکنبه گوسفند.

حل جدول

انگلیسی به فارسی

tripe

سیرابی

معادل ابجد

سیرابی

283

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری