معنی سیاهرنگ

مترادف و متضاد زبان فارسی

سیاه‌رنگ

تیره، تیره‌رنگ، تیره‌فام، کبود،
(متضاد) بیاض، سپیدرنگ

فرهنگ فارسی هوشیار

بزرگ سیاهرنگ زبرین

(اسم) وریدی که خون تیره سرو گردن و اندامهای فوقانی (دستها) را بدهلیز راست قلب برمیگرداند وریداجوف فوقانی وریداجوف اعلی بزرگ سیاهرگ فوقانی.


اقتم

‎ سیاهرنگ، خاکسترگون


غالیه فام

مشکین، سیاهرنگ


سیه لون

(صفت) سیاهرنگ اسود.


سیاه لون

(صفت) سیاهرنگ اسود.


حالب

‎ سیاهرنگ ناف، میزه نای، شیر دوش (اسم) میزه نای


خنفسا

حشره ای است سیاهرنگ و بدبو کوچکتر از جعل، سوسک

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

قراسنقر

مرغ شکاری سیاهرنگ،

انگلیسی به فارسی

Dark- pigmented

پیگمانتاسیون سیاهرنگ با ماده سیاه رنگ شده

معادل ابجد

سیاهرنگ

346

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری