معنی سیاف

لغت نامه دهخدا

سیاف

سیاف. [س َی ْ یا] (ع ص) شمشیرگر. شمشیرزن. (ناظم الاطباء). شمشیرزن. (غیاث اللغات). شمشیردار. (دهار) (مهذب الاسماء). شمشیرگر. صاحب تیغ. (منتهی الارب). || شمشیرفروش. (مهذب الاسماء). || قاتل. جلاد. خونریز. (غیاث) (آنندراج). دژخیم. میرغضب: و بودلف با شلواری و چشم بسته آنجا بنشانده و سیاف شمشیر برهنه بدست ایستاده و افشین با بودلف در مناظره و سیاف منتظر که بگوید ده تا سرش بیندازد. چون چشم افشین بر من افتاد سخت از جای بشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 171). و حدیثی پیوستم تا وی را بدان مشغول کنم از پی آنکه مبادا که سیاف را گوید شمشیر بران. (تاریخ بیهقی). پس سیاف را اشارت کرد که او را بیرون برو هلاک کن. (سندبادنامه ص 78). سیافی درمعرکه بمقصد او حمله آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
سیاف مجره رنگ شمشیر
انداخته بر قلاده ٔ شیر.
نظامی.

فرهنگ معین

سیاف

(سَ یّ) [ع.] (ص.) شمشیرزن.

فرهنگ عمید

سیاف

شمشیرگر، مرد شمشیرزن، کسی که با شمشیر جنگ کند،
میرغضب،

فرهنگ فارسی هوشیار

سیاف

مرد شمشیر زن

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

سیاف

جلاد، دژخیم، شمشیرزن، شمشیرگر

فرهنگ فارسی آزاد

سیاف

سَیّاف، شمشیردار- شمشیر زن- جلّاد و میرغضب (جمع: سَیّافَه)

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

سیاف

151

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری