معنی سکندری
لغت نامه دهخدا
سکندری.[س ِ ک َ دَ] (ص نسبی) منسوب به سکندر:
شرح قماش مصری و جنس سکندری
بر شامیانه های سکندر نوشته اند.
نظام قاری.
سکندری. [س ِ ک َدَ] (حامص) سکندر شدن. اسکندر گردیدن:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند.
حافظ.
|| بسر درآمدن. (غیاث) (آنندراج). سرنگونی و بروی درآمدگی. (ناظم الاطباء).
آیینه ٔ سکندری
آیینه ٔ سکندری. [ن َ ی ِ س ِ ک َ دَ] (اِخ) آینه ٔ سکندر.
سکندری خوردن
سکندری خوردن. [س ِ ک َ دَ خوَرْ / خُرْ دَ] (مص مرکب) بسر درآمدن چه سکندر بزبان رومی سر را گویند. (غیاث):
نصیب قسمت من کرد جوهری اسبی
که نیست روزی او جز سکندری خوردن.
جوهری (از آنندراج).
رجوع به سکندر خوردن شود.
آینه ٔ سکندری
آینه ٔ سکندری. [ی ِ ن َ ی ِ س ِ ک َ دَ] (اِخ) بقول فرهنگ نویسان، نام آینه ای است که بجهت آگاهی از حال فرنگ بر سر مناره ٔ اسکندریه [بمصر] نهاده بوده است و کشتی های دریا از صد میل راه در آینه دیده میشده، و آن مناره را اسکندر بدستیاری ارسطو بنا کرده بود و از غفلت پاسبانان، فرنگیان فرصت یافته آینه در آب افکندند و اسکندریه را برهم زدند و ارسطو به فسون و اعداد آن رااز قعر دریا برآورد - انتهی. مناره ای در جزیره ٔ فار به قرب اسکندریه (؟) بوده است بناکرده ٔ سُسترات ِ کِنیدی، و این مناره را از مرمر بچندین طبقه ساخته بودند به ارتفاع سیصد ذراع (تقریباً 135 گز) و بشب بر سر آن آتش افروختندی راهنمائی کشتی ها را:
چشمه ٔ خضر ساز لب از لب جام گوهری
کز ظلمات بحر جست آینه ٔ سکندری.
خاقانی.
فارسی به انگلیسی
Stagger, Stumble, Trip, Tumble
فرهنگ عمید
حالت به سر درآمدن به زمین هنگام راه رفتن در اثر بند شدن پا به چیزی، بهسردرآمدگی، سرنگونی،
* سکندری خوردن: (مصدر لازم) با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن،
حل جدول
زمین خورنی را گویند که انسان با زانو به زمین افتد
زمین خورنی را گویند که انسان با زانو به زمین افتد.
فارسی به عربی
سفره
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) پا پیش خوردن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
لغزش پا
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عوامانه
زمین خورنی را گویند که از گیر کردن تک پا به معانی باشد و انسان با زانو به زمین افتد.
سخن بزرگان
نشستن بر تخت و غذا خوردن روی میز، عادت قدیم ایرانیان بوده است. زیرا از لفظ میزبان برمی آید که ایرانیان جایی را منحصر به سریر (تخت آراسته) و سفره را [منحصر] به میز می دانستند؛ اینکه روی زمین بنشیند و بخورند، عادتی است که از اقوام عربیه در میان ایشان شایع شده است.
معادل ابجد
344