معنی سوزن

سوزن
معادل ابجد

سوزن در معادل ابجد

سوزن
  • 123
حل جدول

سوزن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

سوزن در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

سوزن در فرهنگ معین

  • میله کوچک فلزی و نوک تیز که ته آن سوراخی دارد، نخ را از آن بگذرانند و آن در دوخت و دوز به کار می رود، میله ای که در اسلحه آتشی به فشنگ برخورد کرده آن را محترق سازد، (عا. ) آمپول، سرنگ، جای ~سوزن انداختن نیست کنایه از [خوانش: (زَ) [په. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

سوزن در لغت نامه دهخدا

  • سوزن. [زَ] (اِ) سانسکریت «سوسی » (سوزن). «هوبشمان ص 755». قیاس کنید با اوستا «سوکا» (سوزن)، پهلوی «سوکن »، پازند «سوزن »، «سوزن »، کردی «شوزهین »، «بزهوزهین »، «سوزهین »، استی عاریتی و دخیل «سژین »، «سوژین »، بلوچی «سوسین »، «سیسین، سیشین، شیشن، شیشین »، وخی «سیک »، سریکلی «سیک »، گیلکی «سوزن ». میله ٔکوچک فلزی نوک تیز و سوراخ دار و نوعاً آهنی که بدان خیاطی کنند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). ابره و میله ٔ کوچکی فلزی و نوک تیز و سوراخ دار و نوعاً آهنی که بدان خیاطی میکنند و میدوزند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سوزن در فرهنگ عمید

  • میله فلزی کوچک نوک‌تیز که ته آن سوراخ دارد و برای دوختن پارچه یا چیز دیگر به کار می‌رود، درزن، دوزنه، دوزینه،
    (پزشکی) [عامیانه] آمپول،
    وسیله‌ای که با آن در تقاطع‌های راه‌آهن مسیر حرکت قطار را عوض می‌کنند،
    * سوزن ‌زدن:
    دوختن پارچه با دست و به‌وسیلۀ نخ و سوزن، دوخت‌و‌دوز،
    نقش و نگار انداختن در پارچه با نخ و سوزن،
    (پزشکی) داخل کردن داروی مایع به بدن به‌وسیلۀ سوزن تو‌خالی، آمپول زدن، تزریق،
    * سوزن عیسی: [قدیمی] گویند که حضرت عیسی هنگام عروج به آسمان چون سوزنی با خود داشت نتوانست ازآسمان چهارم بالاتر برود: من اینجا پای بست رشته ماندم / چو عیسی پای‌بست سوزن آنجا (خاقانی: ۲۴)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

سوزن در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

سوزن در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

سوزن در فارسی به عربی

تعبیر خواب

سوزن در تعبیر خواب

  • اگر بیند سوزن در دست داشت و چیزی می دوخت، دلیل که شغلهای پراکنده وی با هم آید و حاجتش روا شود. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
  • اگر بیند که جامه می دوخت، احوال او نیکو شود و به مراد رسد. اگر بیند سوزن گم شد، احوال او بد شود و امیدی که دارد برنیاید و احوالش پراکنده شود. اگر بیند سوزن او بدزدیدند، کارش بد شود. اگر بیند سوزه به جائی فرو برد، سرانجام کارش به خیر و خوبی و خرمی بود و کام دل یابد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی. توضیح بیشتر ...
  • اگر بیند که سوزنی بدو بخشیدند، آن کس مشفق احوال او بود. اگر دید سوزن بسیار داشت، دلیل بود بر خیر و صلاح او. - جابر مغربی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

سوزن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • میله کوچک فلزی نوک تیز و سوراخ دار که بدان خیاطی کنند
فارسی به ایتالیایی

سوزن در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

سوزن در فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

سوزن در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید