معادل ابجد
سهم در معادل ابجد
سهم
- 105
حل جدول
سهم در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سهم در مترادف و متضاد زبان فارسی
- بهر، بهره، حصه، قسمت، نصیب، بیم، ترس، دهشت، خوف، هراس، هول، هیبت، شکوه، هیمنه، جذبه، پیکان، تیر، خدنگ، فلش، قرعه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
سهم در فرهنگ معین
- (سَ) [په.] (اِ.) ترس، هراس، هول.
- تیر؛ جمع سهام، بهره، نصیب، الارث سهم هر یک از ورثه از ارثیه. [خوانش: (~. ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
سهم در لغت نامه دهخدا
-
سهم. [س َ] (اِ) پهلوی «سهم » (ترس، وحشت) از «سم » پارسی باستان «چت - من » = ایرانی باستان «تراس - من » سَم از پارسی باستان «چه - من » = ایرانی باستان «چه من » = ایرانی باستان «ثراه - من » از «ثراه » آریایی «تراس » (لرزیدن - ترسیدن). رجوع به نیبرگ ص 199 و به سهمگین و سهمناک شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). ترس. بیم. (برهان) (فرهنگ رشیدی). بیم. خوف. (غیاث). ترس. بیم. هراس. هول. خوف. (ناظم الاطباء). هیبت:
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست ؟
رودکی. توضیح بیشتر ...
- سهم. [س َ] (ع مص) قرعه زدن. (دهار). قرعه بردن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِخ) صورتی است فلکی از صورشمالی. دارای پنج کوکب بین منقار دجاجه و بین نسر طایر در داخل کهکشان بزرگ. پیکان آن بسوی مشرق است. (فرهنگ فارسی معین). || (اِ) آن تیر که بدان قمار کنند. ج، اسهم، سهام. (مهذب الاسماء). تیر قمار. (دهار). تیر قرع. ج، سهام. (منتهی الارب). تیر قرعه. (ناظم الاطباء). || تیر پیکان دار. (برهان). تیر که از کمان رها کنند. (غیاث). توضیح بیشتر ...
- سهم. [س ُ هَُ] (ع اِ) خطوط شعاع. || تشنگی. || حرارت. سخت. || مردمان عاقل و حکیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
سهم در فرهنگ عمید
- ترس، بیم، هراس: شمیده من در آن میان باده / ز سهم دیو و بانگ هایهای او (منوچهری: ۹۳)،. توضیح بیشتر ...
-
[جمع: اَسهُم و سُهمان و سهام] (اقتصاد) بهرۀ هریک از شرکا که در مال یا هزینه مشترک هستند،
(نجوم) یکی از صورتهای فلکی شمالی که دارای پنج ستاره است،
[جمع: سهام] [قدیمی] تیری که با کمان بیندازند،
[قدیمی] تیری که در قرعهکشی به کار ببرند،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
سهم در فرهنگ واژههای فارسی سره
- بهره، بخش، دانگ
فارسی به انگلیسی
سهم در فارسی به انگلیسی
- Allotment, Distribution, Dole, Moiety, Part, Percentage, Plate, Portion, Proportion, Ration, Role Or Rôle, Share, Slice, Tranche. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
سهم در فارسی به ترکی
- hisse, pay
فارسی به عربی
سهم در فارسی به عربی
- جزء، حصه، شریحه، قطعه، مساهمه
عربی به فارسی
سهم در عربی به فارسی
- پیکان , موجودی , مایه , سهام , به موجودی افزودن
گویش مازندرانی
سهم در گویش مازندرانی
- واهمه ترس، اندازه، مقدار
فرهنگ فارسی هوشیار
سهم در فرهنگ فارسی هوشیار
- جمع آن سهام است، بهره، نصیب، تیری که در قرعه کشی بکار برند
فرهنگ فارسی آزاد
سهم در فرهنگ فارسی آزاد
- سَهم، تیر- تیرکمانی- تیری که برای قرعه کشی بکار می بردند، نصیب- قسمت- حصه و سهم تجاری (در فارسی تجارتی مصطلح است)، (جمع: سِهام- اَسْهُم- سُهْمَه- سُهْمان). توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
سهم در فارسی به ایتالیایی
- quota
- partecipazione
- porzione
- razione
فارسی به آلمانی
سهم در فارسی به آلمانی
- Anteil (m), Portion (f), Stück (n), Teil (m), Zuteilen
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید