معنی سنی

سنی
معادل ابجد

سنی در معادل ابجد

سنی
  • 120
حل جدول

سنی در حل جدول

فرهنگ معین

سنی در فرهنگ معین

  • (سَ نِ یّ) [ع.] (ص.) رفیع، عالی.
  • پیرو سنت پیغمبر، پیرو فرقه ای از مسلمانان که قایل به خلافت ابوبکر و جانشینان اویند. [خوانش: (سُ نّ) [ع. ] (ص نسب. )]. توضیح بیشتر ...
  • آهن، ریم آهن. [خوانش: (س) (اِ.)]
لغت نامه دهخدا

سنی در لغت نامه دهخدا

  • سنی. [س َ ن َ] (اِ) آهن و فولاد. (برهان) (آنندراج).

  • سنی. [س َ نی ی] (ع ص) رفیع. بلند. (آنندراج) (غیاث). مرد رفیع. (برهان). بلند. (منتهی الارب). بزرگ. گران قدر:
    هست او شریف و همت او همچو او شریف
    هست او سنی و همت او همچو او سنی.
    منوچهری.
    خدایگانا همواره قدر و همت تست
    یکی سنی و رفیع و یکی بلند و خطیر.
    مسعودسعد.
    محلش سنی باد و دولت هنی
    جهانش رهی باد و گردون غلام.
    مسعودسعد.
    و منزلت رفیع و درجت منیف و رتبت سنی او انحطاط و انحدار نپذیرد. (سندبادنامه ص 27). سلطان را آن فتح سنی و نجح هنی تمام گشت. توضیح بیشتر ...
  • سنی. [س ُن ْ نی] (اِ) نوعی از ماهی باشد در ملتان و گوشت آن بغایت لذیذ میشود. (برهان) (آنندراج) (فهرست مخزن الادویه). توضیح بیشتر ...
  • سنی. [س ُن ْ نی] (ص نسبی) اهل سنت و جماعت. (برهان). منسوب به سنت. مقابل شیعی:
    تا هست خلاف شیعی و سنی
    تا هست وفاق طبعی و دهری.
    منوچهری.
    وین سنّیان که سیرتشان بغض حیدر است
    حقا که دشمنان ابوبکر و عمرند.
    ناصرخسرو.
    سنیان گویند که حاشا و کلا بلکه این دست و پا محسوس سخن گوید. (فیه ما فیه چ دانشگاه ص 107). سنیان گویند که این وقتی باشد که او یک لون نماید. (فیه مافیه دانشگاه ص 113). توضیح بیشتر ...
  • سنی. [س ُن ْ نی] (ص نسبی) منسوب به سنت که ضدّ بدعت باشد. (الانساب سمعانی). توضیح بیشتر ...
  • سنی. [س ِ] (اِ) مخفف سینی است و آن خوانی باشد که از طلا و نقره و مس و برنج سازند. (برهان) (آنندراج). || ریم آهن. (برهان) (آنندراج) (الفاظ الادویه). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سنی در فرهنگ عمید

  • رفیع، بلند، عالی، بلند‌مرتبه،
  • آهن،

    ریم آهن،

    سینی،
  • کسی که پیرو اهل سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

سنی در فارسی به انگلیسی

ترکی به فارسی

سنی در ترکی به فارسی

فرهنگ فارسی هوشیار

سنی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • اهل سنت و جماعت، غیر شیعی رفیع و بلند، گرانقدر، بزرگ
فرهنگ فارسی آزاد

سنی در فرهنگ فارسی آزاد

  • سُنِیّ، یک فرد سنّی مذهب- یکنفر از اهل سنّت (بکلمه سُنِیَّه) مراجعه شود،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه