معنی سنگستان

لغت نامه دهخدا

سنگستان

سنگستان. [س َ گ ِ] (اِ مرکب) سنگلاخ. (فرهنگ اسدی). زمینی پر از سنگ. (یادداشت بخط مؤلف). زمین و جایی که انبوه از سنگ باشد و خاک نداشته باشد. (ناظم الاطباء):
سرگشته دلی دارم در پای جهان مفکن
نارنج بسنگستان مسپار نگهدارش.
خاقانی.
بهور هندوان آمد خزینه
بسنگستان غم رفت آبگینه.
نظامی.
در کنار رودخانه ها و سنگستان و زمین ریگ بوم نیکو شود [سفیددار]. (فلاحت نامه).

سنگستان. [] (اِخ) دهی است جزء دهستان بیات بخش نوران شهرستان ساوه. دارای 142 تن سکنه است. آب آن از رودخانه ٔ مزدقان. محصول آنجا غلات، بنشن، انگور، سیب زمینی. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


لوب

لوب. (ع اِ) ج ِ لوبه. (منتهی الارب). سنگستان سیاه. سنگستان. زمین سنگستان بی آب. (غیاث).

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

سنگستان

زمینی که در آن سنگ بسیار باشد، سنگلاخ،

حل جدول

سنگستان

سنگلاخ

فرهنگ فارسی هوشیار

صخریه

سنگستان


اظلوفه

سنگستان پشته


ام صبار

زمین سنگناک سنگستان


اجرال

(تک: جرل) سنگستان ها


شوکه العربیه

خار مهک گیاه کوهی در سنگستان روید

مترادف و متضاد زبان فارسی

سنگسار

سنگباران، رجم، سنگلاخ، سنگستان


سنگلاخ

ریگزار، ریگستان، سنگستان، زمین پرسنگ،
(متضاد) شن‌زار

فرهنگ معین

حره

(حَ رَّ) [ع.] (اِ.) سنگستان.

معادل ابجد

سنگستان

641

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری