معنی سلو

لغت نامه دهخدا

سلو

سلو. [س َل ْوْ] (ع مص) رجوع به ماده ٔ بعد شود.

سلو. [س ُ ل ُوو] (ع مص) فراموش کردن. (غیاث) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زایل شدن اندوه و عشق. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). زایل شدن غم. (دهار). زایل شدن اندوه. (غیاث). || خرسند شدن. (غیاث) (منتهی الارب). خرسند و بی غم شدن. (ناظم الاطباء):
هم بر در مصطفی نکوتر
انس انس و سلو سلمان.
خاقانی.


شیخ سلو

شیخ سلو. [ش َ س َ] (اِخ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

شیخ سلو. [ش َ س َ] (اِخ) دهی از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


تسارسکویی - سلو

تسارسکویی - سلو. [ک ُ س ِ ل ُ] (اِخ) از شهرهای روسیه که امروز نامش پوشکین است و از 1920 تا 1937 م. آن رادتسکویی سلو می نامیدند. این شهر در حوالی لنین گراد واقع است و در گذشته اقامتگاه تابستانی تزارهای روسیه بود و 50000 تن سکنه دارد.

حل جدول

سلو

تک نوازی در موسیقی

تکنوازی در موسیقی

ساز تنها

تکنوازی در موسیقی، ساز تنها


تک نوازی

سلو

فرهنگ فارسی هوشیار

سلو

فراموش کردن

فرهنگ معین

سلو

تک نوازی، تک - خوانی. [خوانش: (سُ لُ) [فر.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

سلو

قطعۀ موسیقی که کسی تنها بخواند یا بنوازد،

گویش مازندرانی

نر سلو

نام مرتعی در شرق روستای دیوا در بندپی غربی، که قلعه ای هم...

فرهنگ فارسی آزاد

سلوان-سلو

سُلْوان- سَلْو- سُلُوّ (سَلا- یَسْلُو) فراموش کردن- از یاد بردن (غم- اندوه- دوست و غیره)

معادل ابجد

سلو

96

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری