معنی سلطان
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اِمص.) تسلط، فرمانروایی، (اِ.) قدرت، حجت، برهان.4- (ص.) پادشاه. [خوانش: (سُ) [ع.]]
فرهنگ عمید
فرمانروا، پادشاه،
حجت، برهان،
(اسم مصدر) قدرت، تسلط،
[قدیمی] در دورۀ صفویه، فرماندهِ قشون،
[قدیمی] در دورۀ قاجار، صاحبمنصبی که عدهای سرباز به فرمان او بودند،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پادشاه، شهریار
مترادف و متضاد زبان فارسی
امیر، پادشاه، خدیو، خلیفه، شاه، شهریار، فرمانروا، ملک، سلطه، فرمانروایی، قدرت، سروان، صاحبمنصب، بزرگ، سرور، سرکرده، رئیس
فارسی به انگلیسی
Emir, King, Monarch, Shah, Sovereign, Sultan, Throne
فارسی به عربی
ملک
نام های ایرانی
پسرانه، پادشاه، به صورت پیشوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند سلطان مراد، سلطانعلی، سکینه سلطان
تعبیر خواب
اگر کسی سلطانی در خوابگاه خویش و شهر را نیکو بیند، دلیل که دولت و عز و جاه او زیاد شود. اگر سلطانی مرده به خواب بیند، گشاده روی و خرم که وی را سخن لطیف گفت، دلیل است کارهای او نکو شود و شغلهای مرده زنده گردد. اگر عزیزِ مصر را بر آن حال بیند، دلیل است عزیز جهان شود. اگر در شهر خویش سلطانی مهمل بیند، دلیل که نفس بر وی چیره شود. - جابر مغربی
اگر بیند سلطان در سرائی یا در مسجدی یادر دهی شد، دلیل کند که رنجی و مصیبتی به اهل آن مقام رسد. اگر بیند در جنگ و خصومت بر سلطان غلبه کرد، دلیل که حاجتی که دارد روا شود و به مقصود رسد. - محمد بن سیرین
اگر بیند سلطان دست راست وی را ببرید، دلیل است سوگند دهندش. اگر دید سلطان جان همی کند، دلیل که دیوانه شود. اگر بیند سلطان از تخت یا کرسی بیفتاد یا تخت او بشکست یا اسب او را لگد زد یا شمشیر او بشکست یا کسی از وی بستد یا او را کاری سرزد، چنانکه مجروح شد، این جمله، دلیل بر زوال مملکت او کند. اگر بیند سلطان شد و در سلطانی دادگر بود، دلیل است شرف و بزرگی یابد بر قدر آن عدل و داد که کرده بود. اگر بیند سلطان بزرگ بساطی گسترده، دلیل که مال دنیا بر وی فراخ شود وعمرش دراز بود. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
گویش مازندرانی
پادشاه – سلطان
فرهنگ فارسی هوشیار
ملک، والی، پادشاه، فرمانده
فرهنگ فارسی آزاد
سُلطان، پادشاه- حجت و برهان- قدرت- تسلّط- غلبه (جمع: سَلاطِیْن)
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Monarch, König (m)
معادل ابجد
150