معادل ابجد
سلخ در معادل ابجد
سلخ
- 690
حل جدول
سلخ در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سلخ در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
پوست کندن، پوستکنی، محو، نابودی، روز آخرماه،
(متضاد) غره
فرهنگ معین
سلخ در فرهنگ معین
- (~.) [ع.] (اِ.) روز آخر ماه.
- (سَ لْ) [ع.] (مص م.) پوست کندن.
لغت نامه دهخدا
سلخ در لغت نامه دهخدا
- سلخ. [س َ] (ع مص) پوست برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج). پوست کندن. (غیاث). پوست بازکردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (دهار) (المصادرزوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || در آخر ماه شدن. (تاج المصادر بیهقی). گذشت و آخر شدن ماه. (منتهی الارب). بآخر رسیدن ماه. || سبز شدن گیاه. || بیرون آوردن روز از شب. || بیرون آمدن مار از پوست. || کندن جایی را تا به آب رسد. || برکندن زن پیرهن رااز تن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِ) روزی که در شام آن هلال دیده شود وجه تسمیه آنکه مسلخ در لغت بیرون آوردن گوسپند از پوست باشد چون درآن روز ماه از زیر شعاع آفتاب بیرون می آید. توضیح بیشتر ...
- سلخ. [س ِ] (ع اِ) پوست مار که می اندازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوست مار. (مهذب الاسماء). || در اصطلاح پزشکی هرگاه چیزی گشایندچون داروی سخت تیز یا چیزی برنده چون آهن و نی و غیر آن بطبقه ٔ قرنیه رسد و جراحتی کند سبک چنانچه پوست بیرون بخراشد و بعضی از وی بریده شود و از روی پوست دیرتر خیزد آنرا سلخ گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). توضیح بیشتر ...
-
سلخ. [س َ ل َ] (ع اِ) رشته ای که بر دوک باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || [س َ] (ع اِمص) در اصطلاح شعر این نوع سرقه چنان باشد که معنی و لفظ فراگیرد و ترکیب الفاظ آن بگرداند و بر وجهی دیگر ادا کند چنانکه رودکی گفته است:
هر که نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار.
ابوشکور از او برده و گفته:
مگر پیش بنشاندت روزگار
که به زو نیابی تو آموزگار.
رودکی گفته است:
ریش و سبلت همی خضاب کنی
خویشتن را همی عذاب کنی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
سلخ در فرهنگ عمید
-
روز آخر ماه قمری که در شام آن هلال در آسمان دیده شود، آخر ماه قمری،
(اسم مصدر) کندن پوست گوسفند یا حیوان دیگر، پوست کندن،
(ادبی) یکی از انواع سرقات ادبی که شاعر لفظ و معنی را از دیگری گرفته و با برهم زدن ترکیب عبارت و الفاظ آن را به گونۀ دیگر بیان کند،
(اسم مصدر) (ادبی) در عروض، حذف دو هجای پایانی فاعلاتن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
سلخ در فارسی به انگلیسی
- Pond, Pool
فرهنگ فارسی هوشیار
سلخ در فرهنگ فارسی هوشیار
- پوست باز کردن، گذشت و آخر شدن ماه
فرهنگ فارسی آزاد
سلخ در فرهنگ فارسی آزاد
- سَلْخ، (سَلَخَ- یَسْلَخُ- یَسْلُخُ) جدا کردن پوست حیوان ذبح شده- پوست کندن- کندن و در آوردن- جدا کردن. توضیح بیشتر ...
- سَلْخ، آخر ماه قمری- آخر ماه- پوست حیوان ذبح شده- پوست مار. ،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه