معنی سلاح
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(س) [ع.] (اِ.) ابزار جنگ.
فرهنگ عمید
هر آلتی که در جنگ به کار برود، آلت جنگ،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
جنگ افزار، جن گافزار، زین افزار
مترادف و متضاد زبان فارسی
تفنگ، جنگافزار، ابزارجنگ
کلمات بیگانه به فارسی
جنگ افزار
فارسی به انگلیسی
Arms, Magnum, Weapon
فارسی به ترکی
silah
عربی به فارسی
جنگ افزار , سلا ح , اسلحه , حربه , مسلح کردن
گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ فارسی هوشیار
پلیدی گه جنگ افزار گدرک زینه زن سنا سنه اشتر جانه (اسم) آلتی که بدان جنگ کنند آلت جنگ ساز جنگ. یا سلاح سرد. سلاحی است که آتش نشود مانند کارد شمشیر خنجر زوبین و غیره. یا سلاح گرم. سلاحی آتشین ماند تفنگ توپ و مانند آن یا سلاح باز کردن. دور کردن سلاح ها از خویشتن. آلتی که بدان جنگ کنند، ساز جنگ
فرهنگ فارسی آزاد
سِلاح، هر آلت و وسیله جنگ یا قتل (جمع: اَسْلِحَه- سُلُح- سُلحان)
معادل ابجد
99