معنی سقامت
فرهنگ عمید
بیمار شدن، مریض شدن، بیماری،
فرهنگ معین
(سَ مَ) [ع. سقامه] (مص ل.) بیمار شدن، مریض شدن، بیماری.
حل جدول
بیماری
سقامت ، سقم ، دا
بیماری
سقامت، سقم، دا
بیماری
بیماری
سقامت
دا
سقم، مرض، دا، ناخوشی
سقامت
سقم
مرض
ناخوشی
عارضه
سقامت، سقم، دا
بیماری و مرض
سقم، سقامت، دا
لغت نامه دهخدا
پیکانگان. [پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ] (اِ) آفتاب و سیاراتی که درکانی ممدود آفتاب اندو اصطلاح ادات بجای نون یاء نوشته است و در ترکیب هردو سقامت است و اغلب که معنی چنین خواهد بود یعنی آفتاب و سیاراتی که درکان ممدودند. (آنندراج). (؟).
سقام
سقام. [س َ] (ع اِ) بیماری. (آنندراج) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد):
ز سعی و فضل تو داروی ومرهمم باید
که تن رهین سقام است و دل اسیر جراح.
مسعودسعد.
آن کلامت میرهاند از کلام
و آن سقامت میجهاند از سقام.
مولوی.
این طبیبان بدن دانشورند
بر سقام تو ز تو واقف ترند.
مولوی.
مغلق
مغلق. [م ُ ل َ](ع ص) بسته.(دهار): باب مغلق، در بسته.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد): و اگرچه کرم این بزرگان مغلق ابد است و چشمه ٔ سخای این مهتران منجمد سرمدی.(منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 250). درهای داد و انصاف که بواسطه ٔ و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان مفتوح و گشاده است مغلق ماندی.(جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 13). || مشکل. مسأله ٔ دشوار و غامض:
یا به خانه ٔ یک طبیب مشفقی
که گشادی از سقامت مغلقی.
مولوی(مثنوی چ رمضانی ص 409).
|| کلامی که دریافت معنی آن دشوار باشد.(غیاث).کلام مبهم و مشکل.(از اقرب الموارد). مشکل و دشوار و غامض و مجمل و چیزی که درک معنای آن دشوار باشد.(ناظم الاطباء). پوشیده. پیچیده. بغرنج: عبارات مغلق.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معادل ابجد
601