معنی سفینه

سفینه
معادل ابجد

سفینه در معادل ابجد

سفینه
  • 205
حل جدول

سفینه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

سفینه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • جهاز، غراب، کشتی، دفتر شعر، تذکره، جنگ، دفتر، دیوان، کتاب، فضاپیما. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

سفینه در فرهنگ معین

  • کشتی، جُنگ، مجموعه ای شامل اشعار. [خوانش: (سَ نَ یا نِ) [ع. سفینه] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

سفینه در لغت نامه دهخدا

  • سفینه. [س َ ن َ] (ع اِ) کشتی بدان جهت که روی آب را میخراشد. (منتهی الارب). کشتی. ج، سفائن، سفون، سَفین، سُفُن. (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). کشتی دریا. (غیاث) (دهار):
    اسب من در شب دوان همچون سفینه در خلیج
    من بر او ثابت چنان چون بادبان اندر سفن.
    منوچهری.
    یکی دریای ژرف است این که هرگز
    نرسته ست از هلاکش یک سفینه.
    ناصرخسرو.
    و بفرمود تا درخت بکشت و بعد چهل سال که برسید سفینه بساخت. (مجمل التواریخ). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سفینه در فرهنگ عمید

  • [جمع: سُفُن و سُفائِن] کشتی،
    کتابی که در آن مطالب مختلف خصوصاً اشعار جمع شده باشد، جُنگ،
    (نجوم) از صورت‌های فلکی جنوبی دارای ۴۵ کوکب که به شکل کشتی تصویر کرده‌اند و سهیل هم جزء آن‌ است،
    * سفینهٴ فضایی: فضاپیمایی که برای جمع‌آوری اطلاعات به مدار زمین یا اجرام آسمانی دیگر فرستاده می‌شود،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

سفینه در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

سفینه در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

سفینه در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به آلمانی

سفینه در فارسی به آلمانی

  • Schiff (n), Schiffen, Senden, Verladen, Versenden
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید