معنی سفیل

فرهنگ عمید

سفیل

پَست، زبون،
بدبخت،

فرهنگ فارسی هوشیار

سفیل

‎ پایین، کم بهره مرد (صفت) پست زبون، بدبخت.


سفیل وسرگردان

(چنان که دراین سروده ی مولانا جلال الدین محمد آمده است تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ تا نسوزی تو ز بی مغزی چو مرخ سرگشته هاژ و واژ هاج و واج

فرهنگ فارسی آزاد

سفیل

سَفِیْل، زبون- پست

فرهنگ معین

سفیل

پست، زبون، بدبخت. [خوانش: (سَ) [ع.] (ص.)]

حل جدول

سفیل

بدبخت و زبون، حقیر و خوار


سفیل و سرگردان

آورده و در به در، بلاتکلیف و آواره

آورده و دربه‌در، بلاتکلیف و آواره


حقیر و خوار

سفیل


بدبخت و زبون- حقیر و خوار

سفیل


بلاتکلیف و آواره

سفیل و سرگردان


آورده و دربهدر- بلاتکلیف و آواره

سفیل و سرگردان

مترادف و متضاد زبان فارسی

سفیل

پست، زبون، حقیر، خوار، بدبخت

لغت نامه دهخدا

کیش

کیش. (اِخ) نام جزیره ای است در دریای پارس، جواهرآلات فاخر و مروارید و قطعه و بالشهای زردوز از آنجا آرند، و هوای آن به غایت گرم باشد. (از صحاح الفرس). نام جزیره ای است که به هرموز مشهور است، و وجه تسمیه اش به این نام آن است که چون بر بلندیهای اطراف آن برآیند در نظر مانند کیش نماید که ترکش باشد. (فرهنگ جهانگیری). نام شهری است در جزیره از دریا، و آن به هرموز اشتهار دارد و وجه این آن است که چون بر بلندیهای اطراف هرموز برمی آیند مانند کیش که ترکش باشد به نظر درمی آید. (برهان).نام جزیره ای است از جزایر بحر عمان در حوالی فارس، و آن را جزیره ٔ دراز خوانند، و وجه این نام آنکه چون از دور نظر کنند به ترکیب کیش یعنی جای تیر نماید، و عربان معرب کرده جزیره ٔ قیس نامند. (انجمن آرا) (آنندراج). نام جزیره ٔ هرمز که در خلیج ایران واقع شده. (ناظم الاطباء). قیس معرب آن. (فرهنگ رشیدی). اتابک ابوبکر بدانجا دولتخانه نام داد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جزیره ای است در وسط دریا و از اعمال فارس به شمار است زیرا که مردم آنجا فرس هستند. (از معجم البلدان). جزیره ٔ کیش در طی قرون گذشته (قرن پنجم و ششم و هفتم هجری) بسیار آباد و پرجمعیت و مرکز سیاسی و تجارتی و کشتیرانی خلیج فارس و بندرگاه معتبر کشتیهای چین و هند و بصره و بغداد و غیره بوده است... (از حاشیه ٔ شدالازار چ قزوینی ص 187). بعد از قشم مهمترین جزیره ٔ ساحلی ایران کیش است که 15 کیلومتر طول و 8 کیلومتر عرض دارد و به واسطه ٔ تنگه ای به عرض 18 کیلومتر از ساحل جدا شده، این تنگه به خوبی قابل کشتیرانی است. صرف نظر از بعضی ناهمواریهای داخلی، تمام سطح جزیره صاف و بهتر از تمام جزایر دیگر قابل زراعت است و جغرافیون ایرانی در کتب خود از حاصلخیزی آن بسیار شرح داده اند. جمعیت آن قریب 0 نفر است. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص 106). جزیره ای از دهستان چارکی بخش لنگه است که در شهرستان لار و در نه هزارگزی غرب لنگه در خلیج فارس و هفده هزارگزی بندر گرزه واقع است. جلگه و گرمسیر و مرطوب است. سکنه ٔ این جزیره در چهار آبادی کوچک به نام: ماشه، سفیل، ده، سدچم سکنی دارند. پاسگاه گارد مسلح گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7):
یکی پیر درویش در خاک کیش
نکو گفت با همسر زشت خویش.
سعدی.
بوی بغلت می رود از پارس به کیش
همسایه به جان رسید و بیگانه و خویش.
سعدی.
شبی در جزیره ٔ کیش مرا به حجره ٔ خویش خواند. (گلستان). رجوع به قَیس و «جزیره ٔ قیس » در همین لغت نامه و فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 317 و معجم البلدان (ذیل کیش و قیس) و فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 136 و 141 و شدالازار ص 110 و 185 شود.

معادل ابجد

سفیل

180

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری