معنی سعید پیردوست
حل جدول
از بازیگران سریال قهر و آشتی
فیلمی با بازی سعید پیردوست
سوغات فرنگ، عینک دودی، ملاقات با طوطی، پسر آدم دختر حوا، شبی در تهران، حکم، ازدواج صورتی، توکیو بدون توقف، مزاحم، چشمهایش، دستهای آلوده، قرمز، هتل کارتن، بالاتر از خطر، ردپای گرگ، سربلند، دندان مار، سرب، تیغ و ابریشم، خط قرمز
سوغات فرنگ، عینک دودی، ملاقات با طوطی، پسر آدم دختر حوا، شبی در تهران، حکم، ازدواج صورتی، توکیو بدون توقف، مزاحم، چشم هایش، دست های آلوده، قرمز، هتل کارتن، بالاتر از خطر، رد پای گرگ، سربلند، دندان مار، سرب، تیغ و ابریشم، خط قرمز
لغت نامه دهخدا
پیردوست خان. (اِخ) از سرداران تیمورشاه افغانی. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 118 شود.
سعید
سعید. [س َ] (اِخ) ابن الحکم مکنی به ابی عبداﷲ. رجوع به ابن ابی مریم سعید... شود.
سعید. [س ُ ع َ] (ع اِ) چهاریک خشت خام. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
سعید. [س َ] (اِخ) ابن مسعده المجاشعی. رجوع به اخفش اوسط شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن وهب. رجوع به ابوعثمان سعیدبن وهب شود.
سعید. [س َ] (اِخ) یعقوب مکنی به ابوعثمان. رجوع به ابوعثمان دمشقی شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن البطریق. رجوع به ابن بطریق... شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن ابی عروبه. رجوع به ابن ابی عروبه و ابوالنضر شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن اوس. رجوع به ابوزید سعیدبن اوس در همین لغت نامه شود.
سعید. [س َ] (اِخ) ابن اسماعیل حیری مکنی به ابوعثمان. رجوع به ابوعثمان حیری شود.
فارسی به عربی
بشوش، سعید، مبشر بالخیر
عربی به فارسی
خوش , سعادتمند , خوشحال , شاد , خوشوقت , خوشدل , خرسند , راضی , سعید , مبارک , فرخنده
معادل ابجد
826