معنی سزاوار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(س) (ص مر.) لایق، مناسب.
فرهنگ عمید
شایسته، درخور، لایق،
درخور جزا و پاداش،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیتدار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی،
(متضاد) بیصلاحیت، نالایق، صواب، فراخور، مستوجب،
(متضاد) ناسزاوار، برازنده، درخور، زیبنده
فارسی به انگلیسی
Condign, Deserving, Fair, Fitting, Meet, Meritorious, Right, Rightful, True, Worthy
فارسی به عربی
جدیر، یستحق
فرهنگ فارسی هوشیار
شایسته، قابل، خلیق، درخور
فارسی به آلمانی
Wert (m)
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
275