معنی سر گردانی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

گردانی

گردانی. [گ َ] (حامص) صفت فاعلی بعلامت (ان) + ی حاصل مصدر که بصورت پساوند یا جزء دوم کلمه ٔ مرکب آیدو به معانی مختلف گردیدن، گرداندن و گردانیدن به کار رود و این ترکیب ها و نظایر آنها از آن آمده است.
ترکیب ها:
- آهوگردانی. تعزیه گردانی. رخ گردانی. روگردانی. زبان گردانی. سرگردانی. شبیه گردانی. و رجوع به هر یک ازمدخل ها و گرداندن و گردانیدن شود.


روی گردانی

روی گردانی. [گ َ] (حامص مرکب) روگردانی. عمل روی گرداندن. (فرهنگ فارسی معین).


صحنه گردانی

صحنه گردانی. [ص َ ن َ / ن ِ گ َ] (حامص مرکب) عمل صحنه گردان.


دولاب گردانی

دولاب گردانی. [گ َ] (حامص مرکب) حمل مال التجاره از شهری به شهری. (ناظم الاطباء). || به مال دیگران بازی کردن و این از جهت بی دستگاهی بود. (آنندراج):
سبحه گردانی به هنگام پریشانی کند
زاهد از بیمایگی دولاب گردانی کند.
اشرف (از آنندراج).
و رجوع به دولاب گردان شود.


کاسه گردانی

کاسه گردانی. [س َ / س ِ گ َ] (حامص مرکب) عمل کاسه گردان. جام بازی.


آب گردانی

آب گردانی. [گ َ] (حامص مرکب) تغییر دادن آب و هوا از لحاظ صِحّی.


پیاله گردانی

پیاله گردانی. [ل َ / ل ِ گ َ] (حامص مرکب) عمل پیاله گردان. ساقی گری. سقایت شراب کسان را با پیاله.


تعزیه گردانی

تعزیه گردانی. [ت َ ی َ / ی ِ گ َ] (حامص مرکب) عمل تعزیه گردان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تعزیه گردان و تعزیه شود.


شانه گردانی

شانه گردانی. [ن َ / ن ِگ َ] (حامص مرکب) اعراض. سرپیچی. شانه کردن. (از مجموعه ٔ مترادفات ص 44). عبارت از پشت گردانیدن یعنی روگردانی و اعراض کردن. (از چراغ هدایت):
انتقام دلشکستن مو بمو از وی کشید
زلف را نگذاشت عدلش شانه گردانی کند.
صایب اصفهانی (از بهار عجم).
رجوع به شانه گیری شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

صحنه گردانی

نما گردانی عمل و شغل صحنه گردان.


آهو گردانی

‎ عمل آهو گردان، پیشه و شغل آهو گردان نخجیروال.


روی گردانی

عمل روی گرداندن اعراض.


کار گردانی

عمل کار گردان روبراه کردن امور اداره امور، تولیت مجلس انجمن یا حزبی، صحنه آرایی (تاتر فیلم) .

معادل ابجد

سر گردانی

545

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری