معادل ابجد
سرین در معادل ابجد
سرین
- 320
حل جدول
سرین در حل جدول
فرهنگ معین
سرین در فرهنگ معین
- (سُ رِ) (اِ.) کفل.
- منسوب به سر، طرف سر، بالش، متکا. [خوانش: (سَ) (ص نسب.)]
لغت نامه دهخدا
سرین در لغت نامه دهخدا
-
سرین. [س َ] (اِ مرکب) چیزی است که هنگام خواب و راحت بجهت نرمی سر و گردن در زیر سر نهند و سر بر آن گمارند و آن را از پشم و پنبه آگنده باشند و چون سر بر آن نهند سرین خوانند و بستر نامند. و آن به متکا که عربی است مشهور شده. (آنندراج). بالش:
دلم شبهای هجرانت غمینه
سرینم خشت و بالینم زمینه
گناهم اینکه موته دوست دیرم
هر آنکت دوست دارد حالش اینه.
باباطاهر (از آنندراج).
گه ریخت سرشک بر سرینش
گه روی نهاد بر جبینش. توضیح بیشتر ...
-
سرین. [س ُ] (اِ) نشستنگاه آدمی. (برهان) (جهانگیری). ورک. (بحر الجواهر). کفل و ساغر آدمی و همه ٔ حیوانات. (آنندراج):
خلخیان خواهی و جماش چشم
گردسرین خواهی و بارک میان.
رودکی (شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 1022).
بزد بر سرین یکی گور نر
گذر کرد بر گور پیکان و پر.
فردوسی.
یکی کُرّه از پس ببالای او
سرین و برش هم بپهنای او.
فردوسی.
بنوک تیرفروافکند ز کرگ سرون
بضرب تیغ فروآورد ز پیل سرین.
فرخی.
سایل از سیمش همیشه بارور دارد سرین
زایر از زرش همیشه بارور دارد میان. توضیح بیشتر ...
- سرین. [س ِرْ ری] (اِخ) موضعی است بمکه از آن موضع است موسی بن محمدکثیر که شیخ است مر طبرانی را. (آنندراج) (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
سرین در فرهنگ عمید
-
[مقابلِ پایین] بالای سر،
طرف سر، جانب سر در بستر، بالش و متکا که زیر سر بگذارند: گه ریخت سرشک بر سرینش / گه روی نهاد بر جبینش (نظامی۳: ۵۱۷)،. توضیح بیشتر ...
-
ران،
کفل،
فارسی به انگلیسی
سرین در فارسی به انگلیسی
- Backside, Breech, Buttock, Hip, Hunkers, Seat
فارسی به عربی
سرین در فارسی به عربی
- ردف، مقعد، ورک
تعبیر خواب
سرین در تعبیر خواب
- دیدن سرین راست، دلیل بر پسر بود و سرین چپ، دلیل بر دختر. اگر بیند که سرینش محکم بود، دلیل که فرزندش نیکوحال و تندرست بود. اگر کوچک بود و ضعیف تاویلش به خلاف این بود. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
- اگر در خواب بیند که سرینش بشکست، دلیل بود که فرزندش بمیرد. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی. توضیح بیشتر ...
- دیدن سرین در خواب بر چهار وجه بود. اول: فرزند. دوم: قوت. سوم: باغ. چهارم: نیکی از خویشان. - امام جعفر صادق علیه السلام. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی
سرین در گویش مازندرانی
- روستایی نزدیک آلاشت سوادکوه
- چوب کوتاه زیر پلور که از اتصالات محسوب می شود، آن چه که...
- باسن
فرهنگ فارسی هوشیار
سرین در فرهنگ فارسی هوشیار
- نشستگاه آدمی، ران و کفل چیزی که هنگام خواب و راحت بجهت نرمی سر و گردن در زیر سر نهند و سر بر آن گمارند وآنرا از پشم و پنبه آکنده باشند، بالش. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی
سرین در فارسی به آلمانی
- Einpassen, Platz (m), Sitz (m), Sitzplatz (m)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید