معنی سریر

سریر
معادل ابجد

سریر در معادل ابجد

سریر
  • 470
حل جدول

سریر در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

سریر در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

سریر در فرهنگ معین

  • (سَ) [ع.] (اِ.) تخت، تخت پادشاهی، اریکه.
لغت نامه دهخدا

سریر در لغت نامه دهخدا

  • سریر. [س َ / س ِ] (اِ) سرویسه است که قوس و قزح باشد. (برهان). قوس و قزح و آن را سدکیس و سرویسه نیز خوانند. (جهانگیری). آزفنداک. آژفنداک. تیرآژه. توضیح بیشتر ...
  • سریر. [س َ] (ع اِ) اورنگ و تخت. (برهان). تخت پادشاه. (جهانگیری). تخت و اورنگ و سریر فعیل به معنی مفعول است مشتق از سَر به معنی بریدن است پس به اعتبار بریدن و تراشیدن چوب تخت را سریر گویند. (غیاث اللغات) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب). ج، اَسِرَّه، سُرُر. (منتهی الارب). تخت آراسته. (دهار):
    کنون تا بجای قباد اردشیر
    بشاهی نشست از فراز سریر.
    فردوسی.
    بنشین در بزم بر سریر به ایوان
    خرگه برتر زن از سرادق کیوان. توضیح بیشتر ...
  • سریر. [س َ] (اِخ) دهانه جویی است نزدیک جار که کشتی های حبشه که به مدینه آیند آنجا لنگر کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). توضیح بیشتر ...
  • سریر. [س َ] (اِخ) موضعی است به دیار بنی دارم و بنی کنانه. (آنندراج) (منتهی الارب). جایگاهی در دیار بنی دارم در یمامه. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
  • سریر. [س َ] (اِخ) نام ولایتی است و جایی نیز هست که غار کیخسرو آنجاست. (برهان). نام قلعه ای است که در آنجا تخت و جام کیخسرو بوده و اسکندر بدانجا رفته پادشاه آنجا را سریری گفتندی، اگر بمناسبت تخت است سریر عربی است و فارسی نیست. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به سریرافراز شود. توضیح بیشتر ...
  • سریر. [س َ] (اِخ) مملکتی است میان بلاد آلان و باب الابواب و او را پادشاهی است بر سر خود و دینی و ملتی جداگانه. (آنندراج) (منتهی الارب). مشرق و جنوب و حدود ارمنیه و مغرب وی حدود روم است و شمال وی ناحیت الانست و این ناحیتی با نعمت سخت بسیار است. کوهیست و دشتی و نشست پادشاه آنجا به قلعه موسوم به قلعه ٔ ملک است. و او را تختی عظیم است از زر سرخ و نشست سپهسالار آن به شهری است موسوم به خندان و شهر رنجس و سقط دیگر از این ناحیت است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سریر در فرهنگ عمید

  • تخت پادشاهی، اورنگ،
فارسی به انگلیسی

سریر در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

سریر در فارسی به عربی

نام های ایرانی

سریر در نام های ایرانی

  • دخترانه، تخت پادشاهی، اورنگ
عربی به فارسی

سریر در عربی به فارسی

  • بستر , کف , حرف توخالی وبی معنی , خوابگاه (درکشتی یا ترن) , هرگونه تختخواب تاشو , تختخواب سفری , رختخواب بچگانه , برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض , جنایت کار , از جان گذشته , لوطی محله , اوباش , رند , ادم رذل , فرومایه , پست و حقیر , بدکار , تبه کار , جانی , جنایت امیز. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

سریر در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

سریر در فرهنگ فارسی آزاد

  • سَرِیْر، عرش- تخت- تخت سلطنت- تختخواب- نعمت و فراوانی در معیشت (جمع: اَسِّره- سُرُر). توضیح بیشتر ...
  • سَرِیر، بکلمه خَوَرْنَق مراجعه شود
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید