معنی سری
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(س رُِ) [ع - فا.] (ص نسب.) منسوب به سر؛ مخفی، پوشیده.
(سَ) (حامص.) مهتری، سروری.
سلسله، رشته، ردیف. [خوانش: (س) [فر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
[عامیانه] مجموعهای از اشیا همجنس،
[عامیانه] ردیف، دسته، گروه،
(ریاضی) مجموعهای از اعداد یک دنبالۀ متناهی یا نامتناهی،
(صفت) (برق) متوالی،
پنهانی،
(قید) بهطور پنهانی: سری رفتار کردن،
سَروری، بزرگی،
ریاست،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Arcane, Backstairs, Battery, Cephalic, Confidential, Cryptic, Dark, Edition, Family, Inmost, Issue, Occult, Range, Rank, Secret, Series, Streak, Succession, Suite, Undercover, Underground, Unearthly
فارسی به عربی
باطنی، سلسله، غامض
عربی به فارسی
مخفی , غیرمشروع , زیرجلی , محرمانه , دارای ماموریت محرمانه , راز دار
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
رشته، سلسله، مجموعه، دسته ریاست، سروری
فرهنگ فارسی آزاد
سَرِیّ، جوانمرد- مهتر- بزرگوار- آقا- شریف- سخی- پاک و مُبَرّا (جمع: اَسْرِیاء- سُراه- سری و سُرَواء)
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Okkult [adjective]
معادل ابجد
270