معنی سری

سری
معادل ابجد

سری در معادل ابجد

سری
  • 270
حل جدول

سری در حل جدول

  • محرمانه، مخفیانه
  • محرمانه
  • مخفیانه
  • مخفی و پوشیده
  • ردیف، مخفی و پوشیده، محرمانه، مخفیانه
فرهنگ معین

سری در فرهنگ معین

  • (س رُِ) [ع - فا.] (ص نسب.) منسوب به سر؛ مخفی، پوشیده.
  • سلسله، رشته، ردیف. [خوانش: (س) [فر.] (اِ.)]
  • (سَ) (حامص.) مهتری، سروری.
لغت نامه دهخدا

سری در لغت نامه دهخدا

  • سری. [س َ] (حامص) (از: سر (رأس) + ی مصدری). ریاست. سروری. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). سرداری و سپهسالاری. (برهان). سرداری. (جهانگیری). سروری و سرداری. (آنندراج). سرداری. (غیاث):
    او را سزد امیری او را سزد شهی
    او را سزد بزرگی و او را سزد سری.
    فرخی.
    گرچه مرا اصل خراسانی است
    از پس پیری و مهی و سری.
    ناصرخسرو.
    سوزنی مدح گوی مجلس او
    که سری داشت بر سر اصحاب.
    سوزنی.
    بر آسمان زمین بخارا کند سری
    تا اندروست نجم کله دوز را مقام. توضیح بیشتر ...
  • سری. [س َ ری ی] (ع اِ) جوی خورد که بجانب خرمابنان رود. ج، اسریه و سُریان. (منتهی الارب) (آنندراج). جوی خرد. || (ص) مرد شریف. مهتر. (دهار) (مهذب الاسماء). مهتر و جوانمرد و سخی. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • سری. [س ُ را] (ع مص) شب روی. (منتهی الارب) (آنندراج). بشب رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). سریان. سریه. توضیح بیشتر ...
  • سری. [] (اِخ) مولانا. پسر علی شهاب است و جوانی ابدال وش، خوش شیرین کار است، و گفتار او نیز چون کردار او شیرین است و دلپذیر است و این مطلع از اوست:
    بود در دعوی بابرویت مه تو تیز و تند
    دیدن خورشید رویت ساخت او را گرد و غند.
    (مجالس النفائس ص 240).
    رجوع به مجالس النفائس ص 17 و 67 شود. توضیح بیشتر ...
  • سری. [س َ] (اِخ) نام یکی از اولیأاﷲ است مشهور بسری سقطی. (برهان) (آنندراج):
    چون سری بی سر شد اندر راه او
    بر سریر سروران شد جای او.
    (مثنوی).
    رجوع به سری سقطی شود. توضیح بیشتر ...
  • سری. [] (اِخ) ابن احمدبن سری الکندی الرفاء الموصلی شاعر معروف و مشهوری است که دیوان ابی الفتح کشاجم را استنساخ کرده است وی در حدود سال 360 درگذشته است. (از روضات الجنات ص 308). رجوع به معجم الادباء ج 4 ص 226 شود. توضیح بیشتر ...
  • سری. [س َ] (اِخ) ابن منصور معروف به ابوالسرایا. رجوع به ابوالسرایا و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 361 و 362 شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سری در فرهنگ عمید

  • سَروری، بزرگی،

    ریاست،
  • [عامیانه] مجموعه‌ای از اشیا هم‌جنس،
    [عامیانه] ردیف، دسته، گروه،
    (ریاضی) مجموعه‌ای از اعداد یک دنبالۀ متناهی یا نامتناهی،
    (صفت) (برق) متوالی،. توضیح بیشتر ...
  • پنهانی،

    (قید) به‌طور پنهانی: سری رفتار کردن،
فارسی به انگلیسی

سری در فارسی به انگلیسی

  • Arcane, Backstairs, Battery, Cephalic, Confidential, Cryptic, Dark, Edition, Family, Inmost, Issue, Occult, Range, Rank, Secret, Series, Streak, Succession, Suite, Undercover, Underground, Unearthly. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

سری در فارسی به عربی

  • باطنی، سلسله، غامض
عربی به فارسی

سری در عربی به فارسی

  • مخفی , غیرمشروع , زیرجلی , محرمانه , دارای ماموریت محرمانه , راز دار. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

سری در گویش مازندرانی

  • پسوندی به معنی متعلق به و مربوط به، تکه ای از پارچه
  • گوسفندی که پوست سرش سفید و بدنش مشکی باشد
فرهنگ فارسی هوشیار

سری در فرهنگ فارسی هوشیار

  • رشته، سلسله، مجموعه، دسته ریاست، سروری
فرهنگ فارسی آزاد

سری در فرهنگ فارسی آزاد

  • سَرِیّ، جوانمرد- مهتر- بزرگوار- آقا- شریف- سخی- پاک و مُبَرّا (جمع: اَسْرِیاء- سُراه- سری و سُرَواء). توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

سری در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

سری در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه