معنی سرکوب

سرکوب
معادل ابجد

سرکوب در معادل ابجد

سرکوب
  • 288
حل جدول

سرکوب در حل جدول

  • گوشمالی یاغیان
مترادف و متضاد زبان فارسی

سرکوب در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اختناق، قلع‌وقمع، مضمحل، منکوب، ضربه، ضربت، لطمه، گوشمال
فرهنگ معین

سرکوب در فرهنگ معین

  • جای بلند مانند: قلعه، برج، سرزنش، طعنه. [خوانش: (سَ) (اِمر. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

سرکوب در لغت نامه دهخدا

  • سرکوب. [س َ] (اِمص مرکب) طعنه و سرزنش. (برهان) (غیاث) (آنندراج):
    ایا چون کیمیا داروی دردم
    ز سرکوب تو چون زردی زردم.
    کاتبی.
    || (نف مرکب) حریف قوی و پرزوربود که به جنگ و خصومت آمده باشد. حریف قوی به جنگ و خصومت. (دهار) (شرفنامه ٔ منیری):
    گفتا که منم سلیم عامر
    سرکوب زمانه ٔ مقامر.
    نظامی.
    || ضابط. || شخصی را گویند که در هر فن زیادتی کند و بر دیگری فائق باشد. (برهان). || (اِ مرکب) بلندیی را گویند که بر قلعه ها وخانه ها مشرف باشد. توضیح بیشتر ...
  • سرکوب. [س ِ] (اِ مرکب) مدقاه. (بحر الجواهر). سیرکوب. سرکو. رجوع به سرکو و سیرکوب شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سرکوب در فرهنگ عمید

  • کوبندۀ سر،
    جایی بلند مانند برج، بارو یا تپه که در هنگام جنگ بتوان از آن‌جا دشمن را سرکوب کرد،
    (اسم مصدر) طعنه و سرزنش،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

سرکوب در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

سرکوب در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید