معنی سرویس
فرهنگ عمید
فعالیتی که به منظور رفع نیازهای دیگران انجام میشود،
(اسم) تشکیلات مجری امور اجتماعی، سیاسی، اداری، و امثال آنها: سرویس خبری، سرویس پستی، سرویس اداری،
(اسم) خودرویی که در ساعت معینی آمادۀ جابهجا کردن اعضای یک مؤسسۀ خاص است،
(اسم) مجموعهای از ظروف یا وسایل متناسب با یکدیگر،
(اسم) مجموعۀ تجهیزات لازم برای یک فعالیت،
(اسم) بهایی که هتل یا رستوران در ازای ارائهی خدمات دریافت میکنند،
(اسم) ساعت کار یک مؤسسه،
(اسم) مجموع مکانهای بهداشتی یک ساختمان شامل دستشویی، توالت، و حمام،
بازدید و تنظیم اجزای یک دستگاه میکانیکی،
(اسم) (ورزش) ضربهای که در زمان آغاز بازی در ورزشهایی چون والیبال، تنیس، و بدمینتون به توپ زده میشود،
سلف سرویس
رستورانی که پیشخدمت نداشته باشد و خود مشتریان آنچه را که میخواهند بردارند و پولش را به صندوق بدهند،
فارسی به انگلیسی
Service, Set, Suite
فرهنگ معین
زمان کار، شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشین های دیگر، اتومبیلی که در ساعات کا ر در خدمت یک فرد، یا مؤسسه یا سازمان باشد، مجموعه ظرف و امثال آن، سری، مؤسسه بزرگی که به یکی از امور اجتماعی یا سیاسی و... اختصاص دارد «س [خوانش: (س) [فر.] (اِ.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
خدمت، خدمات کار، وظیفه، ماموریت، دست، دستگاه، وسیلهنقلیه ویژه، خدمت بها، تعمیر، بازبینی، سازمان، دائره، موسسه
فرهنگ فارسی هوشیار
خدمتگزاری، چاکری
اینتلیجنت سرویس
انگلیسی سازمان انیشگی انگلستان
سرویس دادن
پرستاری زاوریدن
سلف سرویس
نبودن پیشخدمت در رستوران و آوردن غذا توسط مشتری را گویند
انسرینگ سرویس
انگلیسی پیامیگری (پیام از پتام)
سرویس غذاخوری
دستگاه خورش دستگاه خورد
فارسی به ترکی
فرهنگ واژههای فارسی سره
توانبخشی
معادل ابجد
336