معنی سرویس

سرویس
معادل ابجد

سرویس در معادل ابجد

سرویس
  • 336
حل جدول

سرویس در حل جدول

  • خدمت رسانى فرنگى
مترادف و متضاد زبان فارسی

سرویس در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • خدمت، خدمات کار، وظیفه، ماموریت، دست، دستگاه، وسیله‌نقلیه ویژه، خدمت بها، تعمیر، بازبینی، سازمان، دائره، موسسه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

سرویس در فرهنگ معین

  • زمان کار، شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشین های دیگر، اتومبیلی که در ساعات کا ر در خدمت یک فرد، یا مؤسسه یا سازمان باشد، مجموعه ظرف و امثال آن، سری، مؤسسه بزرگی که به یکی از امور اجتماعی یا سیاسی و. اختصاص دارد «س [خوانش: (س) [فر. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سرویس در فرهنگ عمید

  • فعالیتی که به منظور رفع نیازهای دیگران انجام می‌شود،
    (اسم) تشکیلات مجری امور اجتماعی، سیاسی، اداری، و امثال آن‌ها: سرویس خبری، سرویس پستی، سرویس اداری،
    (اسم) خودرویی که در ساعت معینی آمادۀ جابه‌جا کردن اعضای یک مؤسسۀ خاص است،
    (اسم) مجموعه‌ای از ظروف یا وسایل متناسب با یکدیگر،
    (اسم) مجموعۀ تجهیزات لازم برای یک فعالیت،
    (اسم) بهایی که هتل یا رستوران در ازای ارائه‌ی خدمات دریافت می‌کنند،
    (اسم) ساعت کار یک مؤسسه،
    (اسم) مجموع مکان‌های بهداشتی یک ساختمان شامل دست‌شویی، توالت، و حمام،
    بازدید و تنظیم اجزای یک دستگاه میکانیکی،
    (اسم) (ورزش) ضربه‌ای که در زمان آغاز بازی در ورزش‌هایی چون والیبال، تنیس، و بدمینتون به توپ زده می‌شود،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

سرویس در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

سرویس در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید