معنی سرزده و ناگهانی

حل جدول

سرزده و ناگهانی

یکباره، یکهو


بی‌خبر و ناگهانی

سرزده


بطور ناگهانی

اتفاقی، تصادفی، الا بختکی، یهو، سرزده


ناگهانی

اتفاقی، یکباره، تصادفی

غیرمترقبه، غیرمنتظره، بی مقدمه، سریع

بی‌هوا

یکبارگی

فرهنگ عمید

سرزده

[مجاز] به‌طور ناگهانی و بی‌خبر،
(صفت فاعلی) [مجاز] کسی که ناگهانی و بی‌خبر و گستاخانه به جایی وارد شود،
(صفت) [قدیمی] سرکوفته،
* سرزده رفتن: [مجاز] ناگهانی به جایی رفتن،

لغت نامه دهخدا

سرزده

سرزده. [س َ زَ دَ /دِ] (ن مف مرکب) کنایه از ملامت کرده شده. (آنندراج). سرزنش کرده شده. (رشیدی). خجل. || ناگاه و بی طلب و بی رخصت. (آنندراج). بی خبر. (غیاث). ناگاه و بی رخصت درآمده. (رشیدی). بی اجازه ٔ قبلی:
از نام من شدند به آواز و طرفه نیست
صبحی که دزد سرزده را تار و مار کرد.
خاقانی.
حرمت پیر مغان بر همه کس واجب است
سرزده داخل مشو میکده حمام نیست.
؟
- سرزده آمدن، بی خبر و ناگاه آمدن. (غیاث):
دیشب رقیب سرزده آمده به بزم یار
من باده خوردم او عرق انفعال خورد.
شفیع اثر (از آنندراج).
- سرزده رفتن:
هرگز مرا بسوی خود آن بیوفا نخواند
دایم چو شمع سرزده رفتم به بزم او.
شفیع اثر (از آنندراج).
|| سرکوفته، چون مار سرزده. (آنندراج):
صائب چو مار سرزده پیچم به خویشتن
موری اگر بسهو شود پایمال من.
صائب.
|| مغموم. مهموم. دماغ سوخته:
به آزرم من بی کس سرزده
یتیم و اسیر و تبه دل شده
بهرجا که بینی یتیم و اسیر
نوازش کن او را و انده پذیر.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ما طفل وار سرزده و مرده مادریم
اقبال پهلوان عجم دایگان ماست.
خاقانی.
|| گردن زده. (رشیدی) (آنندراج). بریده. مقراض شده:
ای پسری کآن دو زلف سرزده داری
و آتش رویت به زلف درزده داری
سرزده ای زلف تا به عشق رخ خویش
سرزده ما را به زلف سرزده داری.
سوزنی.
باد از حسام شاه چو کلک تو سرزده
آن را که سر نه بهر زمین بوس گام تست.
سوزنی.
ای ز تو در باغ فضل سرو هنر سرفراز
وز تو شده نخل جهل سرزده و بیخ کند.
سوزنی.
چون قلم سرزده گرییم به خوناب سیاه
زیوری چون قلم از دود جگر بربندیم.
خاقانی.
|| حیران شده. پریشان شده. سرگردان:
کرده شیران حضرت تو مرا
سرزده همچو گاو آب آهنگ.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 186).


ناگهانی

ناگهانی. [گ َ] (ص نسبی) فجائی. بی مقدمه. سریع. (یادداشت بخط مؤلف).
- بلای ناگهانی، بلائی که بی خبر و یک دفعه روی دهد. (ناظم الاطباء).
- مرگ ناگهانه و ناگهانی، مرگ مفاجاه. (ناظم الاطباء):
می چاره ٔ مرگ ناگهانی است
سرمایه ٔ عمر جاودانی است.
واله اصفهانی.
جان کندن تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم.
فرخی یزدی.

فرهنگ معین

سرزده

(~. زَ دِ) (ق مر.) ناگهانی، بی خبر.

فرهنگ فارسی هوشیار

سرزده

ناگهانی بی خبر: سر زده وارد شد.


ناگهانی

بی مقدمه، سریع، سرزده

بانک سریال

سرزده

سریال “سرزده” سریال ایرانی به تهیه کنندگی و کارگردانی بهادر اسدی و نویسندگی زامیاد سعدوندیان است. این سریال در سال ۹۸ در ژانر پلیسی- اجتماعی ساخته وپخش آن در دهه دوم ماه محرم 99 از شبکه یک سیما شروع شده است . داستان این سریال درباره دو دوست صمیمی به نام های اصلان و رضاست که بعد از سال ها، یکی پلیس و دیگری خلافکار شده است. چهار سال قبل رضا موفق به دستگیری اصلان می‌شود. حال اصلان آزاد شده و قصد دارد بعد از انجام دادن کار آخر توبه کند، که یکی از همکاران رضا رد آن ها را می زند و دو دوست مجدد مقابل یکدیگر قرار می گیرند. علی انصاریان نقش رضا و بهرنگ علوی کاراکتر اصلان را بازی می کند.
بازیگران دیگری که در این سریال به ایفای نقش پرداخته اند عبارتند از: نسیم ادبی، رویا میرعلمی، رحیم نوروزی، رامبد شکرابى¬، مریم مومن، یاشار هاشم زاده، امیربهادر اورعی، امید جواهریان پارسا، غلامرضا عارف نژاد، رضا نظرى، کیمیا خلج، کوروش رحمانى، نیکادل یاحقى، ریحانه ابوترابى

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرزده

بغتت

معادل ابجد

سرزده و ناگهانی

419

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری