معنی سرراهی

لغت نامه دهخدا

سرراهی

سرراهی. [س َ رِ] (اِ مرکب) صدقه که مسافر گاه به راه افتادن به فقرا دهد. (یادداشت مؤلف). || آنچه مسافر هنگام سفر به کسان خود انعام دهد. || (ص نسبی) کوی یافت. لقیط. نوزادی که اورا کنار راه گذارند تا کسی وی را برد و بپروراند.
- بچه ٔ سرراهی، کودکی که آن را از سر راه برگرفته باشند و پدر و مادر او معلوم نباشد.


کوی افکند

کوی افکند. [اَ ک َ] (ن مف مرکب) بچه ٔ سرراهی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


ابناءالدهالیز

ابناءالدهالیز. [اَ ئُدْ دَ] (ع اِ مرکب) سندانی که از کوی برگیرند. (مهذب الاسماء). کوی یافت ها. بچه های سرراهی. ابناءالسکک. || دزدان.

فرهنگ معین

سرراهی

(~.) (ص نسب.) نوزادی که کنار راه گذارند تا کسی او را ببرد و بزرگ کند.

فرهنگ عمید

سرراهی

پولی که قبل از مسافرت به مسافر می‌دهد،
(صفت نسبی) کودک نوزاد که او را کنار راه بگذارند تا دیگری ببرد،


لقیط

(فقه) بچه‌ای که کنار راه بگذارند و دیگری او را بردارد، بچۀ سرراهی،
[قدیمی] آنچه از زمین برچینند یا بردارند،

حل جدول

سرراهی

رها شده در سر راه


رها شده در سر راه

سرراهی

فرهنگ فارسی هوشیار

سرراهی

کودکی را کنار راه بگذارند تا دیگری ببرد


ابنا ء الدهالیز

بچه های سرراهی (صفت) کودکانی که در کویها یابند بچه های سر راهی، دزدان.


کوی یافت

(اسم) کودکی که وی را در راهی افکنده باشند و کسی او را برداشته و تربیت کند بچه سرراهی.

انگلیسی به فارسی

fosterling

بچه سرراهی

فرهنگ فارسی آزاد

لقیط

لَقِیط، بچه سرراهی، نوزادی که پدر و مادرش او را ترک نموده باشند و کسی او را بیابد،

معادل ابجد

سرراهی

476

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری