معنی سرداری

سرداری
معادل ابجد

سرداری در معادل ابجد

سرداری
  • 475
حل جدول

سرداری در حل جدول

  • پوشاک مردان قدیم بود
مترادف و متضاد زبان فارسی

سرداری در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • امیرالجیشی، سالاری، سپهسالاری، فرماندهی، لباس‌مردانه‌بلند،
    (متضاد) سربازی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

سرداری در فرهنگ معین

  • (~. ) (ص نسب. ) نوعی لباس بلند مردانه که پشتش چین داشته روی لباس های دیگر می پوشیدند. توضیح بیشتر ...
  • (~.) (حامص.) سالاری، مهتری.
لغت نامه دهخدا

سرداری در لغت نامه دهخدا

  • سرداری. [س َ] (حامص مرکب) سردار بودن. منصب سردار. مقام سردار: به ریاست و سرداری او رضا دادند و بر کفایت و ایالت او عهد بستند و بیعت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). حاکم شهر ترشروی پیشوایی را نشاید و به سروری و سرداری نپاید. (سعدی).
    نه هر زنی به دو گز مقنعه است کدبانو
    نه هر سری به کلاهی سزای سرداری است.
    کلیجه.
    ترا رسد به جهان سروری و سرداری.
    ؟ (از امثال و حکم).
    || (اِ مرکب) نوعی لباس قدیمی در ایران. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سرداری در فرهنگ عمید

  • (نظامی) سپهسالاری، فرماندهی سپاه،

    [مجاز] ریاست ایل و طایفه،
  • نوعی یقه،
    [قدیمی] نوعی لباس مردانۀ بلند که پشت آن چین‌دار بود و روی لباس های دیگر می‌پوشیدند،. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

سرداری در گویش مازندرانی

واژه پیشنهادی

سرداری در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید