معنی سرخ فام
لغت نامه دهخدا
سرخ فام. [س ُ] (ص مرکب) سرخ رنگ:
بفرمود مهتر که جام آورید
بدو در می سرخ فام آورید.
فردوسی.
فام
فام. (اِ) قرض. دین. (برهان). وام:
به فعل نیک و به گفتار خوب، پشت عدو
چو عاقلان جهان زیر فام باید کرد.
ناصرخسرو.
رجوع به وام شود. || لون و رنگ. (برهان). و در این معنی به تنهایی مستعمل نیست و جزء دوم کلمات دیگر است. (یادداشت بخط مؤلف). و ترکیب آن بیشتر با اسم رنگهای مختلف و اسم اشیاء زینتی و درخشان صورت گیرد و بعنوان صفت مرکب بکار رود، مانند ترکیبات زیر:
- آیینه فام، شفاف و درخشان:
یکی خود پولاد آیینه فام
نهاد از برِ فرق چون سیم خام.
نظامی.
- ازرق فام، کبود:
برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را.
سعدی.
- بیجاده فام، سرخرنگ:
کشیدند بر طره ٔکوی و بام
شقایق نمطهای بیجاده فام.
نظامی.
- خورشیدفام، درخشان و روشن:
چو روی زمین گشت خورشیدفام
سخنگوی بندوی برشد به بام.
فردوسی.
- زنگارفام، کبودرنگ. سبزرنگ. آسمانی:
ساقیا می ده که مرغ صبح بام
رخ نمود از بیضه ٔ زنگارفام.
سعدی (خواتیم).
- سرخ فام، سرخرنگ:
بفرمود مهتر که جام آورید
بدو درمی سرخ فام آورید.
فردوسی.
- سیه فام، سیاهرنگ:
شنیدم که لقمان سیه فام بود
نه تن پرور و نازک اندام بود.
سعدی.
- فیروزه فام، آبی رنگ:
سحرگه که طاوس مشرق خرام
برون زد سر از طاق فیروزه فام.
نظامی.
- لعل فام، قرمزرنگ:
برافروخت رخساره ٔ لعل فام
یکی بانگ زد هر دو را پور سام.
فردوسی.
لاله فام
لاله فام. [ل َ / ل ِ] (ص مرکب) لاله رنگ. لاله گون. سرخ.
مریخ فام
مریخ فام. [م ِرْ ری](ص مرکب) سرخ رنگ:
حلی گردن خورشید و طوق جید اسد
ز عکس خنجر مریخ فام او زیبد.
خاقانی.
یاقوت فام
یاقوت فام. (ص مرکب) به رنگ یاقوت سرخ. یاقوت رنگ:
بیامد از آنجایگه شادکام
رخ از خرمی گشته یاقوت فام.
فردوسی.
به دیباچه بر اشک یاقوت فام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام.
سعدی.
طوطیان جان سعدی را به لطف
شکری ده زان لب یاقوت فام.
سعدی.
بر مرگ دل خوش است در این واقعه مرا
کاب حیات در لب یاقوت فام اوست.
سعدی.
فارسی به انگلیسی
Magenta, Rubicund, Ruddy, Sanguine
فرهنگ عمید
سرخرنگ، قرمزرنگ،
فام
وام: به فعل نیک و به گفتار خوب، پشت عدو / چو عاقلان جهان زیر فام باید کرد (ناصرخسرو۱: ۲۰۳)،
رنگ، گون، مانند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ازرقفام، زردفام، زنگارفام، سبزفام، سرخفام، سیهفام، فیروزهفام، برافروخت رخسارۀ لعلفام / یکی بانگ زد هر دو را پور سام (فردوسی۴: ۲۹۵۶)،
واژه پیشنهادی
می رنگ
فرهنگ معین
پسوندی که در آخر برخی واژه ها می آید به معنای رنگ، نوع، مانند، شبیه. [خوانش: (دَ) (مص ل.)]
معادل ابجد
981