معنی سرایت

لغت نامه دهخدا

سرایت

سرایت. [س ِ ی َ] (ع مص) تأثیر و دررفتن واثر کردن چیزی در چیزی. (غیاث). سرایه:
نیست یک تن در این همه اطراف
کاندر او وهن را سرایت نیست.
مسعودسعد.
رجوع به سرایه شود. || درگذشتن از چیزی. (غیاث اللغات از صراح اللغه). رجوع به سرایه شود.


سرایت کردن

سرایت کردن. [س ِ ی َ ک َ دَ] (مص مرکب) اثر کردن. راه یافتن:
بسوزم که یار پسندیده اوست
که در وی سرایت کند سوز دوست.
سعدی.
فراقنامه ٔ سعدی به هیچ گوش نیامد
که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت.
سعدی.
سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق
این ریش اندرون بکند هم سرایتی.
سعدی.

فارسی به انگلیسی

سرایت‌

Infection, Leak, Transmission, Transmittal

فرهنگ معین

سرایت

(مص ل.) اثر کردن، (اِمص.) اثر، تأثیر، انتقال بیماری به دیگری. [خوانش: (سَ یَ) [ع. سرایه]]

حل جدول

سرایت

انتقال، پخش، واگیری

واگیری


سرایت بیماری

شیوع

فارسی به عربی

سرایت

ارسال


سرایت مرض

طاعون، عدوی

فارسی به ایتالیایی

سرایت

contagio

فرهنگ عمید

سرایت

(پزشکی) انتقال مرض از یکی به دیگری، واگیری،
اثر کردن و جاری شدن چیزی در اجزای چیز دیگر، اثر کردن چیزی در چیز دیگر،
[قدیمی] به راه افتادن و سیر کردن در شب، شب رفتن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرایت

اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری

فرهنگ فارسی هوشیار

سرایت

تاثیر و در رفتن و اثر کردن چیزی در چیزی

فارسی به ترکی

فارسی به آلمانی

سرایت کردن

Senden, Übermitteln, Übersenden, Übertragen

معادل ابجد

سرایت

671

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری