معادل ابجد
سبیل در معادل ابجد
سبیل
- 102
حل جدول
سبیل در حل جدول
فرهنگ معین
سبیل در فرهنگ معین
- (س) (اِ. ) موی پشت لب. ، ~ کسی را چرب کردن کنایه از: به او رشوه دادن. ، ~ کسی را دود کردن کنایه از: او را تنبیه کردن. توضیح بیشتر ...
- راه، روش. ، فی ~الله آن چه در راه خدا گذاشته اند و هر کس می تواند از آن بهره برد. [خوانش: (سَ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
سبیل در لغت نامه دهخدا
- سبیل. [س َ] (ع اِ) راه و طریق. (غیاث). راه. (دهار) (مهذب الاسماء) (ترجمان تربیت عادل بن علی ص 56). راه یا راه روشن. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، سُبُل. نحو. روش. رسم: با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کردن نیکو رفتی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 396). حقا که این، من از خویشتن میگویم بر سبیل نصیحت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). و سبیل قتلغتکین حاجب بهشتی آن است که بر این فرمان کار کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118). میشکانات، ناحیتی از نیریز است و سبیل آن هم سبیل نیریز است در همه ٔ احوال. توضیح بیشتر ...
- سبیل. [س َ] (اِخ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه واقع درپانزده هزار و پانصد گزی جنوب خاوری تکاب و 5 هزارگزی خاور راه عمومی تکاب به بیجار. هوای آن معتدل و دارای 296 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات، بادام، کرچک، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان جاجیم بافی. راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). توضیح بیشتر ...
- سبیل. [س ِ] (اِ) پیپ. چپق خرد. شَطَب. دمی. قسمی چپق کوتاه دسته و کوچک سر که در عراق عرب و هم در خاک عثمانی متداولست. رجوع به پیپ شود. || گیلکی «سئبیل »، فریزندی و یرنی «سئبل »، نطنزی «سئبیل »، سمنانی «سابیل »، سنگسری و سرخه یی و لاسگردی «سابیل »، شهمیرزادی «سبئل ». مأخوذ از «سبله »، موهایی که بر زبر لب بالا روید. بروت. شارب. سبلت. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). بروت. موهای درشتی که بر لب زبرین بعض حیوانات چون موش و گربه و غیره باشد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
سبیل در فرهنگ عمید
-
طریق، راه،
راه آشکار،
(صفت) هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد، وقف،
(صفت) مباح و روا: ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ: ۱۰۱۹)،
(صفت) رایگان،. توضیح بیشتر ...
- موهای پشت لب مرد، سبلت، بروت،
فارسی به انگلیسی
سبیل در فارسی به انگلیسی
- Mustache, Mustachio
فارسی به ترکی
سبیل در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
سبیل در فارسی به عربی
- شارب، شوارب
گویش مازندرانی
سبیل در گویش مازندرانی
- سبیل شارب
فرهنگ فارسی هوشیار
سبیل در فرهنگ فارسی هوشیار
- راه و روش طریق
فرهنگ فارسی آزاد
سبیل در فرهنگ فارسی آزاد
- سَبِیل، راه- طریق (جمع: سُبُل- سُبْل- اَسْبُل- اَسُبِلَه- سُبُول)، حجّت، دلیل- حَرَج-. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
سبیل در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
سبیل در فارسی به آلمانی
- Schnurrbart (m)
واژه پیشنهادی
سبیل در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید