معادل ابجد
سام در معادل ابجد
سام
- 101
حل جدول
سام در حل جدول
- پدربزرگ رستم، باد معروف
- باد معروف
- پدر زال
- پدربزرگ رستم
- پدر بزرگ رستم، باد معروف
مترادف و متضاد زبان فارسی
سام در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
بیماری، مرض، ناخوشی، ورم، آسم، سرسام، دوار، خیزران، سمی، زهردار، خطرناک، زهرناک،
(متضاد) بیزهر، غیرسمی، آتش،
(متضاد) آب. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
سام در فرهنگ معین
- [ع.] (اِ.) سبیکه زر و سیم.
- [ع.] (اِ.) خیزران (واحد آن سامه).
- زهردار، ذوسم، سام ابرص. [خوانش: (مّ) [ع.] (ص.)]
- بیماری، ورم. [خوانش: (اِ.)]
لغت نامه دهخدا
سام در لغت نامه دهخدا
- سام. (اِ) آتش، چه جانوری که در آتش مسکون میشود او را سام اندر میگویند یعنی اندر آتش و سمندر مخفف آن است. (برهان) (آنندراج) (غیاث) (جهانگیری). آتش. (الفاظ الادویه). این اشتقاق عامیانه است، چه سمندر مأخوذاز «سالامندرا» یونانی است. رک. سالامندرا و سمندر. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || نام علتی ومرضی است که بعضی آن را ورم دماغی میدانند و سرسام همان است. قال الطبری: هذا الاسم فارسی و تفسیره مرض الرأس و السام عندهم المرض و قال الشیخ هو ورم الرأس. توضیح بیشتر ...
- سام. (ع اِ) رگهایی را گویند که از زر و طلا در کان و معدن بهم میرسد. (برهان) (جهانگیری). رگ زر. (شرفنامه ٔ منیری). زر ساده، یعنی زری که زرگری نشده و مسکوک نیز نگشته است. زر و سیم. (منتهی الارب). رگ زر و نقره است که بفارسی سام گویند. (الجماهر بیرونی ص 242). رگهای زر در کان. (منتهی الارب). || زر طلا. (برهان). زرسرخ. (غیاث). || مرگ و هلاک. (غیاث). مرگ. (شرفنامه ٔ منیری) (منتهی الارب). || بزبان هندی نام کتابی است. (جهانگیری). توضیح بیشتر ...
- سام. (اِ) در سانسکریت بمعنی حدیث خوش است. (التفهیم ص 62). رجوع به سام بیذ شود. توضیح بیشتر ...
- سام. (اِخ) عموسام. شخصیت مضحکی است از دموکراسی ایالات متحده ٔآمریکا. نام وی معرف هزل آمیز افراد آمریکایی است. توضیح بیشتر ...
-
سام. (اِخ) خلف کیقباد. (فهرست ولف):
چو به زاد برزین رستم نژاد
چو سام یل از تخمه ٔ کیقباد.
فردوسی. توضیح بیشتر ...
-
سام. (اِخ) نام یکی از نجبای ایران که معاصر هرمزد بوده. (فهرست ولف):
ز شیراز چون سام اسفندیار
ز کرمان چو پیروز گرد سوار.
فردوسی. توضیح بیشتر ...
- سام. (اِخ) از عمال و کسان عمرولیث که خزانه دار عمرو بود و عمرو خزانه ٔ خود را به او سپرده بود. رجوع به شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 372 و 373 شود. توضیح بیشتر ...
-
سام. (اِخ) از قراء غوطه دمشق است. (معجم البلدان).
- سام. (اِخ) نام کوهی است در ماوراءالنهر. (آنندراج) (شرفنامه ٔ منیری) (جهانگیری). توضیح بیشتر ...
-
سام. (اِخ) نام کوهی است مر هذیل را. (منتهی الارب).
- سام. (اِخ) ابن غیاث الدین غور. از جد غوریان است که بعد از عم زاده پادشاه شد و بعراق رفت. (تاریخ گزیده ص 407). رجوع به حبیب السیر شود. توضیح بیشتر ...
- سام. (اِخ) ابن نوح علیه السلام. بقول بعضی مورخان پیغمبر مرسل است. اکثر انبیاء و جمیع اهل ایران از تخم اویند و او را شش پسر بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 27 شود. سام بن نوح را هفت پسر بود مادر وی عموریه از نسل ادریس (ع) قوم عاد ازنسل ویند. رجوع به حبیب السیر و رجوع به سام شود. توضیح بیشتر ...
- سام. (اِخ) رکن الدین. از خانواده های اتابکان یزد است که مادر او دختر امیر علاءالدوله علی بوده. رجوع بتاریخ مغول ص 406 و رجوع به فهرست تاریخ افضل بنام بدایعالازمان فی وقایع کرمان شود. توضیح بیشتر ...
-
سام. (اِخ) گرشاسب به اسم خاندانش سام گرشاسب خوانده شد. (فروردین یشت بندهای 61 و 136). حتی در کتب پهلوی هم گاهی فقط بنام خاندانش (سام) نامیده شده است. و اکنون او را سام گرشاسب نریمان یا سام نریمان گوئیم. رجوع به مزدیسنای دکتر معین صص 416 و 418 و سام نریمان شود. و گرشاسب در اوستا ساما (سیاه) نام یک خانواده ٔ ایرانی است. (یسنا 9، 10) (بارتولمه 1571) در روایات پهلوی ما، نام دو تن از دلیران سیستان «سام » است: یکی پدر اثرط که در گرشاسب نامه بصورت «شم » آمده و اصل آن سام است:
ز شم زآن سپس اثرط آمد پدید
وزین هر دو [از تورک و سم] شاهی به اثرط رسید. توضیح بیشتر ...
- سام. (اِخ) او ارشد اولاد نوح بود که با زوجه ٔ خود در کشتی داخل گشته از هلاک طوفان رهایی یافت و رفتار نیکویی که درباره ٔ پدر بزرگوار خود کرد در سفر پیدایش 9:20- 27 مذکور است. قوم یهود و آرام و فرس و آشور و عرب از نسل سام میباشند و لغات ایشان را لغات سامیه گویند. (قاموس کتاب مقدس). پسر نوح است و در عربی نیز بهمین نام خوانند. (برهان) (آنندراج). نام پسر نوح است. (غیاث). نام پسر نوح علیه السلام که بعد از طوفان نوح زنده بود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
سام در فرهنگ عمید
-
ورم، آماس،
مرض،
-
دارای سَم، زهردار، زهرناک،
* سام ابرص: (زیستشناسی) [قدیمی] جانوری شبیه چلپاسه، ماترنگ، ماتورنگ،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
سام در فارسی به انگلیسی
نام های ایرانی
سام در نام های ایرانی
- پسرانه، سیه چرده، جهان پهلوان ایرانی و جد رستم، داستان خوشایند، حدیث خوش. توضیح بیشتر ...
- دخترانه، سوگند، پیمان
- پسرانه، داستان خوشایند، حدیث خوش
عربی به فارسی
سام در عربی به فارسی
- ملا لت , خستگی
- زهرالود , مضر , موذی , زهردار , سمی , زهری , ناشی از زهر اگینی , زهراگین. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی
سام در گویش مازندرانی
- هرم، گرما
فرهنگ فارسی هوشیار
سام در فرهنگ فارسی هوشیار
- ورم، آماس و نیز بمعنی آتش و پدر زال هم بدین اسم معروف بوده است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد
سام در فرهنگ فارسی آزاد
- سام Shem، نام پسر بزرگ و مؤمن حضرت نوح بود که حضرت ابراهیم و اقوام حاصله از این دودمان می باشد (به سامِی مراجعه شود). توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید