معنی سالاری

سالاری
معادل ابجد

سالاری در معادل ابجد

سالاری
  • 302
حل جدول

سالاری در حل جدول

  • میدان اصلی محله کوی بیمه
مترادف و متضاد زبان فارسی

سالاری در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ریاست، سروری، مهتری، سرداری، فرماندهی، حکومت، پادشاهی، سلطنت، پیری، سالمندی، کهنسالی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

سالاری در فرهنگ معین

  • مهتری، ریاست، پادشاهی، پیری، سالخوردگی. [خوانش: (حامص.)]
لغت نامه دهخدا

سالاری در لغت نامه دهخدا

  • سالاری. (اِخ) دهی است از دهستان کدکن پائین رخ بخش کدکن، شهرستان تربت حیدریه در 37هزارگزی شمال باختری کدکن و سر راه اتومبیل رو کدکن بشهر کهنه واقع شده است هوای آن معتدل و دارای 428 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن پنبه، شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی و راه آن مالرو و تابستان از شاه بخش میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
  • سالاری. (اِخ) پنج فرسخ میانه جنوب و مشرق فهلیان است. (فارسنامه ٔ ناصری گفتاردوم ص 304). توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

سالاری در فارسی به انگلیسی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید