معنی سازگاری
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
سازش، توافق، هماهنگی، قناعت. [خوانش: (~.) (حامص.)]
فرهنگ عمید
سازگار بودن،
توافق، موافقت، هماهنگی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تحمل، سازش، موالفت، مماشات، موافقت، توافق، تناسب، سازواری، همآوازی، همآهنگی، همخوانی، همنوایی،
(متضاد) ناسازگاری، خرسندی، قناعت
فارسی به انگلیسی
Adaptation, Agreement, Accordance, Coincidence, Compatibility, Concord, Congeniality, Consistency, Correspondence, Harmony, Modus Vivendi, Orientation, Pliability, Rapport, Tolerance, Tune, Unity
فارسی به عربی
اتساق، اتفاقیه، تکیف، توافق، لطافه
فرهنگ فارسی هوشیار
سازش موالفت مقابل ناسازگاری، موافقت، هماهنگی هم آوازی، گوارایی، لیاقت، قناعت خرد سندی.
فارسی به آلمانی
Uebereinstimmung
واژه پیشنهادی
سنخیت
معادل ابجد
299